بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا فردا به جبهه می روم .فردا روزیست که به آرزوی دیرینه خود می رسم .آرزوی رفتن به جبهه ، آرزوی رفتن و به مقصد رسیدن .رفتن و به الله رسیدن ، خدایا در این راه از تو یاری می خواهم و از تو کمک می طلبم که از این آزمایش بزرگ بیرون آیم برادران و خواهران مسلمان ایران:
از شما میخواهم که علم اسلام را در سراسر دنیا به احتزاد در بیاورید و در تمام دنیا دین اسلام را پیاده کنید . در این راه شما سختی های زیادی را تحمل کرده اید اما این انقلاب هنوز به هدف نهایی نرسیده است ،برای رسیدن به هدف باید سختی و مشکلات فراوانی را تحمل کنید ، اما بخاطر خدا از پا ننشینید و پیش روید . راه خمینی که راه خداست را ادامه دهید .صراط مستقیم صراط خمینی است . اگر لحظه ای از او نافرمانی کنید که ان شا ء الله نمی کنید دوباره به همان وضع اول باز می گردید ما پاسداران روح الله با یاد حسین بن علی (ع) به جبهه می رویم و در راهی که او می جنگید و برای هدفی که او کشته شد کشته می شویم .
بار خدایا به تمامی بستگان شهداء صبر عطا فرما و آنها را در غم از دست دادن عزیزانشان محکم و استوار بدار .
مادرم هر وقت بیاد من افتادی شکر خدا را بجا بیاور که خدا مادر شهید بودن را به تو داده و تورا لایق این دانسته که فرزندی به تو بدهد وتو او را بزرگ کنی بعد مهر و علاقه او را در دل تو انداخته و بعد تو او را در راه خود او بدهی و به آسانی از او بگذری .واقعاً خوشا بحال شما و مقامتان نزد خدا .
آخرین حرفم این است که هر شب جمعه بیاد من فاتحه بخوانید و مرا شاد مان کنید .
انا لله و انا الیه را جعون
غلامعلی مرادی
روز شمار جنگ در سپاه آغاجاری ۸ :
از : همچون پرنده ای در پرواز »
جنگ شروع شده بود. از همه جا آتش می بارید.
محور کشتارگاه ، پاسگاه دور بند و پل نو نصیب
نیروهای آغاجاری – امیدیه شد.
در روز 5 مهر نیروهای آغاجاری از حفاظت پل نو
عاجز شدند. مهمات نداشتند. نیرویشان تحلیل
رفته بود.عظیم به نظرش رسید پل را منهدم کند
تا دشمن نتواند از آن عبور کند...
او در سپاه خرمشهر جهان آرا را دید و با بغض
گفت: می خوام پل نو را منفجر کنم ،اشکال نداره ؟
جهان آرا بغض کرد و عظیم را در آغوش گرفت و
با اندوه گفت:
عظیم هر کاری که صلاح می دانی بکن.
عظیم از او خداحافظی کرد و از سپاه بیرون رفت.
مواد منفجره در زیر پل جاسازی شد...ساعت ۱۱
صبح بود.دشمن در حال پیشروی بود. صدای
حرکت خودروها و تانک ها نزدیک تر و نزدیک تر
می شد ، عظیم با سرعت خودش را به مغازه ای
رساند و فیوز را زد و پل نو منفجر شد و دشمن
مات و مبهوت ، پشت آن ماند.
عظیم لبخند تلخی زد. لبخندی که با اشکی که از
چشم هایش سرازیر شده بود ، در هم آمیخته بود
و چهره ی او را دگرگون کرده بود...
یاد تمام حماسه آفرینان گرامی باد.
زندگینامه شهیداحمد رضا احمدی
احمد رضا احمدی فرزند زاهد در یکی از شب های سال 1347 در آغاجاری به دنیا آمد. تولد او باعث خوشحالی خانواده اش ردید.. او که در خانواده ای از طبقه ی مستضعف به دنیا آمده بود ، از کودکی طعم استضعاف و فقر را چشید. تحصیلات خود را در مدارس منطقه گذرانید و مانند دیگر دوستانش در پشت همین نیمکت های نیمه خراب ، دروس خود را گذرانید.
همیشه این سئوال برایش مطرح بود که چرا با وجود نفت خیر بودن منطقه ی آغاجاری ، چرا مردم این منطقه در فقر و فلاکت غوطه ور هستند ولی همه می گفتند : بچه از این حرف ها نزن و رنه شهربانی می آید شما را می برد.
زندگینامه شهید ایرج کاکاخانی
در غروب سال 1338 در خانواده ای مستضعف در شهر محروم آغاجاری
پسری متولد شد که تولدش باعث خوشحالی خانواده شد. تا شاید
تولدش باعث رونق این خانواده گردد. نامش را ایرج نهادند. محل
زندگیشان در منطقه ی کوی شهرداری بود. خانه ای خراب در نزدیکی
قبرستان کوی 17 شهریور. از کودکی با فقر دست و پنجه نرم می کرد
و بیشتر متوجه ی ظلمی که رژیم شاهنشاهی به این شهر و مردمش
نموده بود ، می شد. گاهی به دوستانش می گفت:
این چه زندگی است که برای ما ساخته اند...
ده روز از تولدش نگذشته بود که پدرش زندگی را وداع گفت و
سرپرستی خانواده بر عهده مادرش قرار گرفت0 به دلیل مشکلات
مادی ایرج توانست تا چهارم ابتدایی تحصیل کند و شروع به کار نمود.
کار برای امرار معاش و تامین زندگی خواهر و برادرش.
فکهمثلهیچجا نیست
فکهمثلهیچجا نیست! نهشلمچه، نهماووت، نهسومار،
نهمهران، نهطلائیه، نه...
فکهفقطفکهاست! با قتلگاهو کانال هایش، با تپهماهور
و دشت هایش.
فکهقربانگهاسماعیلهاستبهدرگاهخدایمکه.
فکهرا سینهایاستبهوسعتمیدان هایمینِ گسترده
بر خاک.
فکهرا دلیاستبهپهنایسیم هایخاردار خفتهدر
دشت.
فکهرا باغ هاییاستبهسر سبزیجنگل مقر.
فکه، روحیدارد بهلطافتابرهایگریاندر شبوالفجریک.
فکه، چشمانیدارد بهبصیرتدیدهبانخفتهدر خون، بر
ارتفاعصد و دوازده.
روز شمار جنگ در سپاه آغاجاری ۷ :
از : همچون پرنده ای در پرواز »
جنگ عملاً شروع شده بود، اما نیروهای سپاه
آغاجاری – امیدیه هنوز دغدغه ی پیکر ایرج
(دستیاری )را داشتند. پیکر گمشده ی ایرج.
بیستم شهریور دشمن خمپاره می زد. کاتیوشا
می زد. تیر بار می زد.ضد انقلاب هم دست
به دست دشمن داده بود و منطقه را نا امن کرده
بود.آنها در درون روستاهای مرزی کمین کرده بودند
و خمپاره می زدند...
روز ۲۷ شهریور یکی از نیروهای سپاه خرمشهر
به طرف ما آمد و گفت :گارگرای اسکله یه جسد
از آب گرفته اند. الآن تو سردخونه ی بیمارستان
طالقانیه. بیایید شناسایی کنید، شاید جسد ایرج
باشد. عظیم نساج و دو نفر از نیروها ی همراه
او به بیمارستان طالقانی رفتند.پرستار پیکر را بیرون
کشید و به آنها نشان داد.
نگاه کردند:
پیکر به انسان شباهت نداشت. هچون یک عضو ورم
کرده بود. آرمیده در آب.
مثل ماهی بزرگ که در آب مانده باشد ، اما بدون صورت.
پیکر صورت نداشت. تنها لستخوان فک پایین را داشت.
عظیم و آن دو نفر حالشان بهم خورد و اشک در چشم
هایشان حلقه بست.
پرستار گفـت : خودشه.
عظیم گفت : آره.
و پیکر ایرج دستیاری اولین شهیدجنگ کشف گردید.
یاد تمام حماسه آفرینان گرامی باد.
چهارمین یادواره ی ۱۳۰ شهید آغاجاری:
چهارمین یادواره ی 130 شهید آغاجاری با شکوه فراوان در مورخ
28 /10/90 ساعت : 15 در سالن سینما ارشاد آغاجاری برگزار
گردید. در این یادواره که خانواده ی معظم شهداء ، ایثارگران و
اقشار مردم حضور داشتند ، صفار هرندی وزیر سابق اداره ی
فرهنگ و ارشاد اسلامی طی سخنانی به بیان سیر پیروی
انقلاب و مشکلات و موانعی که دشمنان داخلی و خارجی بر
علیه آن به وجود آورده اند پرداخت و انتخابات را نشانه ی حضور
مردم در صحنه دانست و اظهار داشتند : دشمنان تلاش دارند
که مردم در انتخابات کمرنگ شرکت کنند ولی مردم ما باید
حضور فعالی در انتخابات داشته باشند و کاندید اصلح را انتخاب
کنند.
ایشان همچنین نقش شهداء در کشور را بی بدیل دانستند و از
مقام شامخ آنان تجلیل نمودند.
در این مراسم یکی از مداحان هم به مداحی پرداختند.
شکارچی :
سال 60 و منطقه ی دارخوین بود. از ظهر دستور آماده شدن برای حمله صادر شده بود. محمد رضا فرمانده ی سپاه آغاجاری از طرف رحیم صفوی فرمانده قبلی سپاه که در این جبهه فرماندهی محور را به عهده داشت، این خبر را آورده بود. بچه ها بسیار خوشحال شدند. عباس سلیمانزاده پیشانی بند را روی پیشانیش می بست.انگار می خواهند برای عروسی بروند.همه لبخند بر لب داشتند.
با رفتن خورشید و تاریک شدن هوا و نماز خواندن حرکت کردیم.
آرام حرکت می کردیم. به ما گفته بودند که اگر دشمن متوجه
بشود نتیجه ی چند ماهه هدر می رود و ما آرام و آرام تر حرکت می کردیم. نزدیک عراقی ها شدیم. صدای عربی آنها شنیده می شد. بعضی می خندیدند. بعضی شعر می خواندند.
همه در نزیک عراقی ها روی زمین دراز کشیده بودیم . منتظر دستور حمله از طرف فرماندهان بودیم.چندین ماه بود که همه ی رزمندگان این خط به خانه نرفته بودیم تا این حمله ی سرنوشت ساز را انجام دهیم. ساعت ها به کندی می گذشت. عراق یک منور به آسمان پرتاب کرد و همه جا را روشن کرد. همه ذکر خدا را بر لب ها جاری نموده بودند. در آن بیابان تاریک ، بهتر می شد خدا را احساس کرد. منور خاموش شد. صدای ناله ی آرامی شنیدم. بیشتر دقت کردم. با خود گفتم:
شاید کسی مجروح شده است. منور دیگر به هوا پرتاب شد. بیشتر دقت کردم و البته کمی سرم را بالا آوردم. دیدم ناله از طرف عین الله است. عین الله آور. چند بار دیگر هم او را در حال ذکر و روی نماز دیده بودم. بعد از نماز معمولاً ذکر می گفت و گریه می کرد ولی در این بیابان و در اینجا تعجبم را بسیار زیاد می کرد.
دقایقی گذشت تا رمز عملیات گفته شد و همه با تکبیر به طرف خاکریز عراقی ها هجوم آوردیم. به سنگر عراقی ها رسیدیم. همه به درک واصل شدند. عین الله به دنبال تانکی که در حال فرار بود ، می دوید ،
گفتم: عین الله ولش کن.
گفت: نباید در برود و به نزدیکش رسید و گلوله ی آر. پی.جی 7 تانک را به هوا فرستاد و همه گفتند: آفرین عین الله.
ولی عین الله هم بر روی زمین افتاده بود و دیگر بلند نشد. ترکش انهدام تانک عراقی ها به او هم اصابت کرده بود و عین الله هم آسمانی شد.
روز شمار جنگ در سپاه آغاجاری ۵ :
از : همچون پرنده ای در پرواز »
محمدی فرماندهی عملیات را به عهده گرفت. نیروها در
مرز جابجا شدند.
گروه دیگری به نوار مرزی رفتند.
گروهی که سرپرستی آنها با ایرج دستیاری بود،
جوانی که با هیکلی درشت و ورزیده ، وارد به کار تخریبی.
او نوار مرزی را تله گذاری می کرد تا نیروهای دشمن و
ضد انقلاب نتوانند به راحتی تردد کنند.بعد از حادثه ی
زخمی شدن ضد انقلاب و دستگیری آنان ، نیروها یک بار
دیگر دو نفر از نیروهای دشمن را دستگیر کردند .
آنها قطب نما و نقشه داشتند و افسر بودند.ایرج در جای
جای نوار مرزی تله گذاری می کرد. این بار نیروهای
آغاجاری در خیّن مستقر بودند.در بعد از ظهر نوزدهم
شهریور ایرج هنگام تله گذاری به شهادت رسید.
او به همراه برادرش بود ، برادری که بر خلاف ایرج لاغر
و نحیف بود. تله هنگام کار گذاشتن عمل کرد و ایرج را به
هوا پرتاب کرد. پیکر او در نهر افتاد و با آن رفت.
یاد تمام حماسه آفرینان گرامی باد.
خاطراتی از آزاده ی شهید محمد رضا احمدی:
محمد رضا بعد از بازگشت از اسارت به همراه برادرش ، از شهادت دیگر برادرش احمد رضا هم مطلع شد. خیلی گریه کرد و ناراحت شد. احمد رضا برادر کوچکش بود و هنگامی که برای شرکت در عملیات خیبر در سال 62 از طرف سپاه پاسداران آغاجاری به شرق جزیره ی مجنون اعزام شد ، برادرش احمد رضا کوچک بود
و فکر نمی کرد که به جبهه برود. بعد از اسارت آنان پدرش از دنیا رفت و در سال 1367 هنگامی که عراق برای تصرف جزایر مجنون ، بعد ازپذیرش قطعنامه حمله نمود ، احمد رضا و گردان عاشورا هم برای دفاع رفتند و به همراه تعدادی از دوستانش بعد از نبرد سنگین ، به شهادت رسید و پیکرش بعد از چند سال به کشورمان بازگشت.
محمد رضا و برادرش بر سر مزار احمد رضا رفتند و گریه کردند. هم برای پدرش و هم برای برادر کوچکش و شاید ناراحت بود و با خود می گفت:
چرا من شهید نشدم. من که عاشق شهادت بودم و برای همین به جبهه رفتم و شاید ندایی به او می گفت:
نوبت شما هم می رسد. صبر کن. ان الله مع الصابرین.
محمد رضا کمی آرام شد و به خانه آمد و بعد از مدتی کار و زندگی را از سر گرفت. در سازمان برق مشغول کار شد. هر روز بیشتر از قبل کار می کرد تا دین خود را به کشورش اداء نماید.
کم کم آثار اسارت خودش را نشان می داد. بازنشسته شد و بعد از مدتی بیمار. راهی بیمارستان ها شد. درد و رنجش هر روز بیشتر و بیشتر می شد. سرفه های شدید. کم کم توان راه رفتن را هم از دست داد. از آن پس با ویلچر رفت و آمد می کرد و تنها همدمش همین ویلچر بود و هر وقت دلش می گرفت با ویلچر حرکت می کرد و به همه جا می رفت. چندین بار در بیمارستان ها بستری شد و از دست پزشکان هم کاری بر نمی آمد.تا حدودی دردش را آرام می کردند و بعد از مدتی مجدداً درد از نو و تحمل از محمد رضا . سکوت شب تنها محرم درد ها و راز و نیاز او بود و سعی می کرد این موضوع را از همه مخفی کند.حتی از زن و بچه اش ، اما گاهی اوقات نمی شد و آنها شاهد درد کشیدن او می شدند.
شب های محرم 90 در حسینیه ی صاحب الزمان (عج) که در شهرک شهید رجایی آغاجاری بود ، پای منبر می نشست و در سوگ ابا عبدالله الحسین (ع) آرام اشک می ریخت. روز عاشورا همچون سال های قبل با ویلچر برای مراسم روز عاشورا راه افتاد.
همراه با دستجات عزاداری.
با ویلچر تا قطعه ی شهداء رفت و برای آخرین بار با برادر شهیدش و دیگر شهداء وداع گفت و شاید خوشحال از اینکه بزودی در همین مکان آرام خواهد گرفت.بعد از بازگشت از روز عاشورا حالش رو به وخامت نهاد و بلافاصله به بیمارستان شهید زاده ی بهبهان اعزام شد ولی روح بلندش به آسمان پرواز نمود وچند روز بعد پیکر مطهرش بر روی دستان مردم آغاجاری با شعارهای :
این گل پر پر از کجا آمده
از سفر کرببلا آمده
تشییع و به خاک سپرده شد.
محمد رضا احمدی پس از اسارت با توجه به سنش معاون اردوگاه موصل 3 بود. با توجه به سن و سالش عراقی ها هم کاری به او نداشتند و هنگامی که عراقی ها برادری را برای تنبیه می خواستند ببرند ، محمد رضا خودش را روی آن برادر می انداخت و به عراقی ها می گفت: من را به جای او بزنید و بیشتر مواقع هم عراقی از کارشان پشیمان می شدند.
یادش گرامی و جاوید باد.
انا لله و اناالیه راجعون
بین تمام خاطره هایش نشسته بود
بغض عجیبی روی صدایش نشسته بود
مثل همیشه ساکت و آرام روی چرخ
مثل همیشه روی عصایش نشسته بود
یادش بخیر ، آلبومش را نگاه کرد
بین تمام رفیقانش نشسته بود
آنقدر سرفه کرد که دلواپسش شدم
انگار مادرش هم به دعایش نشسته بود.
باطلاع اهالی آغاجاری می رساند که بمناسبت چهلمین سالروز شهادت آزاده ی سرافراز ، شهید محمد رضا احمدی مراسم بزرگداشتی در روز پنج شنبه مورخ ۲۲/ ۱۰ / ۹۰ از ساعت ۹ صبح الی ۱۴ در حسینیه ی صاحب الزمان (عج) برگزار می گردد. همزمان مراسم زنانه در منزل آن مرحوم برگزار می شود و سپس بر سر مزارش گرد هم می آییم تا یادش را گرامی بداریم.
روز شمار جنگ در سپاه آغاجاری۵ :
از : همچون پرنده ای در پرواز »
محمدی فرماندهی عملیات را به عهده گرفت. نیروها در
مرز جابجا شدند.
گروه دیگری به نوار مرزی رفتند.
گروهی که سرپرستی آنها با ایرج دستیاری بود،
جوانی که با هیکلی درشت و ورزیده ، وارد به کار تخریبی.
او نوار مرزی را تله گذاری می کرد تا نیروهای دشمن و
ضد انقلاب نتوانند به راحتی تردد کنند.بعد از حادثه ی
زخمی شدن ضد انقلاب و دستگیری آنان ، نیروها یک بار
دیگر دو نفر از نیروهای دشمن را دستگیر کردند .
آنها قطب نما و نقشه داشتند و افسر بودند.ایرج در جای
جای نوار مرزی تله گذاری می کرد. این بار نیروهای
آغاجاری در خیّن مستقر بودند.در بعد از ظهر نوزدهم
شهریور ایرج هنگام تله گذاری به شهادت رسید.
او به همراه برادرش بود ، برادری که بر خلاف ایرج لاغر
و نحیف بود. تله هنگام کار گذاشتن عمل کرد و ایرج را به
هوا پرتاب کرد. پیکر او در نهر افتاد و با آن رفت.
یاد تمام حماسه آفرینان گرامی باد.
یادواره ی شهدا :
دومین یادواره ی 290 شهید شهرستان دهلران در سالن ورزشی شهدای شرهانی برگزار گردید.در این یادواره سرتیپ سلامی جانشین فرمانده ی کل سپاه طی سخنانی گفتند:
امروز ایران اسلامی ٰ قدرتمند تر از همیشه و دشمنان ما ضعیف تر از همیشه هستند که بتوانند با ما مقابله کنند.
++++++++++++
یادواره ی 7000 شهید استان اصفهان در حسینیه ی ثار الله این شهر برگزار گردید. سرتیپ محمد پاکپور فرمانده ی نیروی زمینی سپاه در این یادواره گفت :ایمان و تقوی ، تبعیت از ولایت و رهبری ،ایثارگری خانواده ی معظم شهداء و ملت ایران تنها عوامل پیروزی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران در دفاع مقدس و حوادث پس از آن بوده است. در این یادواره از خانواده ی معظم تک فرزند و دو شهید به بالا تجلیل به عمل آمد.
++++++++++++++
دومین یادواره ی 28 شهید روحانی بهشهر ، در حسینیه ی قتلگاه این شهر برگزار گردید. در این یادواره حجت الاسلام معلمی طی سخنانی گفتند:
این شهداء و شهدای روحانی ما همگی پیام رسان انقلاب و امام راحل به نسل جدید بوده اند و ما باید ادامه دهندگان راه صحیح و نورانی آنها باشیم.
امام جمعه ی قائم شهر هم از شهید هاشمی نژاد به عنوان مجاهد و روحانی زبده ای نام برد که با حرف های نو و تازه ی خودذ رژیم طاغوت را رسوا و نقشه های آن را بر ملا می کرد.
شهیدی با 200 عمل جراحی
در طول 28 سال که از مجروحیت او می گذشت 200 عمل جراحی بر روی او صورت گرفت و همیشه می گفت : راضیم به رضای خدا. از آنجا که علاقه ی زیادی به مقام معظم رهبری داشت ، خطبه ی عقدش را ایشان خواندند و همیشه می گفـت:
من اگر صد جان داشتم ، فدای آقا می کردم و اگر صد بار دیگر به دنیا بیایم باز همین راه را انتخاب می کنم. این جانباز شهید اسد الله طباطبایی نیا جانباز 70 % اهل حسن آباد شهر ری می باشد
باسمه تعالی
وصیت نامه پاسدار شهیدمحمد رضا یوسفی
انالله و انا الیه را جعون
من قصد نداشتم چیزی بنام وصیت نامه بنویسم ولی بطور وظیفه ای که احساس میکنم چند کلمه ذکر میکنم . امروز که این وصیت نامه را می نویسم روز یکشنبه 17/11/61 است ، درست یکروز قبل از عملیات است . مادر عزیز و بزرگوارم تو که چه سختی ها کشیده ای تا ما را بزرگ کرده ای و باید افتخار کنی که فرزندانت به چنین راهی راه یافته اند .
مادر عزیز : امیدوارم که بعد از شهید شدن من همچون کوهی استوار مانند شهادت برادر عزیزم اسماعیل که تو واقعاً با صبر و شکیبا بودی و ما افتخار میکردیم که چنین مادری داریم .
مادر عزیز، ما برای خدا میجنگیم و کار برای خدا نه دلسردی دارد و نه چیز نا امید کننده ای . مادر من دلم هم برای اسماعیل تنگ شده بود و می خواستم به او ملحق بشوم
و پدر بزرگوار امیدوارم که تو هم با صبر و شکیبا باشی و به چنین فرزندانی افتخار کنی و امیدوارم با یاد خدا به زندگی خود ادامه دهی برادر عزیز و بزرگوارم عباس تو که واقعاً دین برادری را به ما ادا کردی و چه سختیها برای ما کشیدی امیدوارم که در زندگی نا امید نشوی و با یاد خدا به زندگی خود ادامه دهی و خواهر ها را بزرگ کنی و اسلام به چنین فرزندانی مثل تو برادر عزیز احتیاج دارد که ان شاءالله برای اسلام مفید هستی
و خواهران عزیز امیدوارم که شما ها مانند زینب به زندگی زینب گونه خود ادامه دهید .
والسلام
فرزند حقیر شما محمد رضا یوسفی
باسمه تعالی
وصیت نامه پاسدار شهید
محمدجواد رئیسی فرد ناغانی
بسم الله الرحمن الرحیم
باسلام و درود به امام امت و با درود به روان پاک شهیدان اسلام و با سلام به امت قهر مان ایران
من محمد رئیسی که در سال 1344 متولد شدم که با خیلی از مشکلات برخورد کردم که من اگر بخواهم در اینجا برای شما شرح دهم خیلی وقت میگیرد من در اینجا قطعه ای از دعای کمیل را برای شما عزیزان می نویسم ، اگر چه من خیلی کوچکتر از آن هستم که برای شما عزیزان چیزی بنویسم . وقتی ما به معنای این دعا توجه بکنیم باید بفهمیم
شمار جنگ در سپاه آغاجاری ۳
از : همچون پرنده ای در پرواز »
اولین گروه اعزامی به خرمشهر ۴۰ نفر بودند که با یک
مینی بوس، یک استیشن قرمز و یک جیپ سربی رنگ
به طرف نوار مرزی حرکت کردند. در بین راه نیروها توی
سر و کول هم می زدند ، شوخی می کردند . با هم
می خواندند: بهاران خجسته باد.
هر کس آن ها را در آن حال می دید ، گمان می کرد از
بزمی باز گشته اند یا به بزمی می روند ، به مجلس
عروسی...
خرمشهر شهری آلوده بود ، آلوده ی توطئه های گوناگون.
مزدوران بمب گذار... اسماعیل پیش از این ، همه ی این چیز
ها را می دانست ، در جلسات شنیده بود. گزارش وضع شهر
را دیده بود . این بود که به نیروها هشدار داد که مواظب
باشند. به هیچکس اطمینان نکنند ، جز به خودشان و
فرماندهی سپاه خرمشهر.
و نیروها با شنیدن حرف های اسماعیل ، چشم و گوششان
باز شد و با هشیاری پا در خرمشهر گذاشتند . خرمشهر و نوار
مرزی.
یاد تمام حماسه آفرینان گرامی باد
قسمتی از سخنان شهید جمشید شیرشکن:
این انقلاب وارث خون شهدای بسیاری است در حفظ تاریخی
ماندن این خون امت و کوشش نمایید. بنده حقیر به جبهه های
جنگ عزیمت نموده ام که اگر لایق بودم و شهید شدم از شما امت
حزب الله می خواهم که حضور همیشه خود را در صحنه مستحکم تر
نمایید برای خداوند متعال در نمازهای جمعه و جماعت ، و دعای کمیل
شرکت نمایید..
مراسم چهلم تهرانی مقدم:
چهلمین روز شهادت شهید حسن تهرانی مقدم در مورخ
۲۹ / ۹۰/۹ در دانشگاه تهران برگزار گردید. در این مراسم
که اقشار مختلف حضور داشتند ،
فرهاد رهبر وزیر آموزش عالی طی سخنانی گفتند :
قدرت بازدارنده ای که ایران دارد ، به همت دانشمندانی
همچون شهید تهرانی مقدم است.
دکتر حداد عادل هم طی سخنانی گفت:
از ابتدای انقلاب دشمن در صدد بود که دانشگاه را در مقابل
انقلاب قرار دهد ، اما دانشگاهیان دشمن را در این عرصه
ناکام گذاشتند و همواره از انقلاب دفاع کردند.
حجت الاسلام ابوترابی نماینده ی مجلس هم اظهار داشتند :
شهید تهرانی مقدم توانست ناممکن ها را ممکن کند.
رحیم صفوی هم گفت:
سردار تهرانی یک انسان خردمند با نبوغ و استعداد درخشان
و یک انسان منحصر به فرد هم در شرایط دفاع مقدس و هم
در ۳۳ سال بعد از انقلاب بود
یادواره ی شهدا
یادواره ی شهدای سمیرم:
یادواره ی 400 شهید شهرستان سمیرم در مصلای امام حسین (ع) این شهرستان برگزار شد. جهانگیری فرمانده ی ناحیه ی مقاومت بسیج این شهر طی سخنانی گفت: شهداء تکلیف خود را انجام دادند و آرامش ، اقتدار ، عظمت و سربلندی ملت ایران به برکت خون معزز آنها و هدایت گری مقام معظم رهبری است.
در این یادواره اشعار و برنامه های متعددی اجراء گردید.
ادامه ی مطلب را هم بخوانید
ادامه مطلب ...
تشییع دو شهید گمنام:
دو شهید گمنام در کهنوج تشییع و به خاک سپرده شد. این دو شهید متعلق به عملیات بدر ، در شرق بصره بودند که بر فراز تپه نور این شهرستان به خاک سپرده شدند.
عاشورای ۹۰ در آغاجاری قسمت ۲
بقیه را در ادامه ی مطلب ببینید
ادامه مطلب ...
عاشورای ۹۰ در آغاجاری قسمت ۱
بقیه را در ادامه ی مطلب ببینید....
ادامه مطلب ...
باسمه تعالی
زندگینامه شهید مفقودالاثر حسن کلاه کج
در یکی از شب های سرد زمستان سال 1338 شهر کوچک آغاجاری شاهد تولد انسانی بزرگ به نام حسن شد. تولد او باعث شادمانی و خوشحالی خانواده را فراهم نمود. با توجه به ظلم هایی که رژیم ستمشاهی در حق مردم ایران و خصوصاً مردم مستضعف آغاجاری روا می داشت ، از همان زمان گرایشات ضد رژیم شاهنشاهی در او وجود داشت و به همین خاطر همراه با دیگر مردم ، در راهپیمایی های مردم منطقه بر علیه رژیم شاه حضور فعال داشت. بعد از حمله ی عراق بر علیه ایران ، برادرش عباس در عملیات بیت المقدس شهید شد و یکی از برادرانش فرماندهی تیپ 15 امام حسن مجتبی (ع) را بر عهده داشت و او بارها تلاش کرد که به جبهه برود ولی با توجه به شهادت برادرش به نحوی از رفتن او مانع می شدند.
اما او انسانی بود که علی رغم تمام مشکلات از بدو ورود به دنیای مادی همه چیز را به اهلش سپرد، تا با اعمال وکردارش خود را برای ورود به دنیای باقی مهیا سازد 0 همه چیزش عبرت انگیز ، چهره اش خستگی ناپذیر وفرمانده ای لایق ، اگر چه سمتش فرماندهی بود ، ولی هرگز از این پست دست وپایش نلغزید وقبل هر چیز با نفس اماره در جنگ بود 0 با داشتن جایگاهی عالی از مقام مادی باز هم هوای جبهه می کند ، گویی که از عالم غیب اورا فرا می خوانند 0 هر قلم وزبانی از بیان اخلاص ومهربانی وصفا وصمیمیت اوقاصر است ، چرا که تواضع وایثارش بیاد ماندنی است 0 او بالاخره با اصرار زیاد ، همراه با دیگر سلحشوران آغاجاری و امیدیه باحضور خویش در جبهه های دفاع مقدس آزادی سوسنگرد وخرمشهر را به ارمغان آورد و هنگامی که شنید عملیات والفجر 8 در راه است با تمام توان راهی آنجا شد تا با دیگر دوستانش فتح فاو را برای مردم
همیشه در صحنه به ارمغان آوردو به همین دلیل رزم جانانه ای را در شهر فاو عراق به نمایش گذاشت و در همانجا هم به آرزوی دیرینه اش که شهادت در راه خدا بود رسید و روح بلند و ملکوتیش در انجا پرواز نمود تا اثبات کند که شهادت مرگی دوست داشتنی و داوطلبانه است. یادش گرامی و جاوید باد.
تشییع پیکر یادگار دفاع مقدس
آغاجاری بار دیگر آسمانی شد. یکی از یادگاران دفاع مقدس راه
آسمان را برگزید و به یاران شهیدش پیوست. محمد رضا احمدی
آزاده ی سرافراز و جانباز پس از سال ها رنج ناشی از
بیماری های ناشی از اسارت در روز عاشورای سال 90 روح
بلندش به آسمان پرواز نمود. پیکر این شهید در روز جمعه مورخ
18/9/90 از مقابل بسیج بر روی دوش مردم همیشه در صحنه ی
آغاجاری تشییع و پس از نماز ، بر پیکرش در قطعه ی شهداء و در
کنار برادر شهیدش آرام گرفت. لازم به ذکر است این شهید بزرگوار
به همراه برادرش در سال 63 و در عملیات خیبر به اسارت
نیروهای عراقی در آمد و پس از رهایی از اسارت دچار بیماری
گشت. یکی دیگر از برادران ایشان به نام احمد رضا احمدی هم در
حمله ی صدامیان برای تسخیر جزیره ی مجنون به شهادت رسید.
یادشان گرامی باد.
تصاویری از حضور رزمندگان آغاجاری در میادین نبرد ۱۵
شهیدان : نور الله طواف ُ فرامرز فتحی پور ُ حسین داودی:
شهید محمد رکنی :
یادشان گرامی باد.