شهدای آغاجاری و امیدیه

وبلاگی از مردان بزرگ شهر آغاجاری و امیدیه که از همه چیز گذشتند و جاودانه شدند

شهدای آغاجاری و امیدیه

وبلاگی از مردان بزرگ شهر آغاجاری و امیدیه که از همه چیز گذشتند و جاودانه شدند

اسماعیل دقایقی، قبل از انقلاب،

 

اسماعیل دقایقی، قبل از انقلاب، نقش 

 چشمگیری در تحولات خوزستان ایفا کرد  

نگرشی به مبارزات قبل از انقلاب شهید دقایقی  

در گفت وشنود با سید مرتضی نعمت زاده یکی 

 از بنیانگذاران گروه منصورون در استان خوزستان    

  

کسانی که اسماعیل را از نزدیک دیده‌اند، بر این باورند 

 که در اولین برخورد صفت شجاعت او زودتر از سایر 

 صفات جلوه‌گر می‌شد. دردوران انقلاب 

 

  

 

 

 

و نیز در دوران هشت سال دفاع مقدس این صفت همیشه ملازم اسماعیل بوده است. رزمندگان اسلام نیز او را الگوی واقعی یک انسان مجاهد و وارسته می‌دانستند. به رغم همه مسئولیت‌های سنگینی که بر عهده داشت، هیچ گاه آثار خستگی در چهره او آشکار نبود. در دوران مبارزه با رژیم ستمشاهی در هر کاری همیشه با دوستان مشورت می‌کرد. یکی می‌گفت اسماعیل دقایقی دیگر تکرار نمی‌شود. دیگری گواهی می‌داد که او انسانی پاکباخته و عاشق اسلام  وانقلاب بود. اما سید مرتضی نعمت زاده یکی از همرزمان اسماعیل در جریان مبارزات دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی نظر دیگری دارد. او معتقد است که دقایقی از سن نوجوانی در شکل گیری نهضت اسلامی در استان خوزستان و نیز در برنامه ریزی اعتصابات کارکنان شرکت نفت حضور فعال داشته است. این گفت وشنود را با هم می‌خوانیم:

سوتیتر: شاید مهم‌ترین جایی که شهید اسماعل دقایقی به لحاظ سیاسی به نوعی به باروری رسید، در شهری مثل اهواز مرکز استان خوزستان بود. و آن زمانی بود که به هنرستان شرکت نفت در اهواز راه یافت و با تعدادی از فعالان مسلمان آشنا شد

سوتیتر: زمانی که محکومیت خویش را در زندان اهواز سپری می‌کردم، محسن رضایی و شهید اسماعیل دقایقی و دو نفر دیگر دستگیر شدند و به زندان آمدند. بعدها این مجموعه از نیروهای اسلامی که از شهرهای مختلف زندانی بودند با همدیگر آشنا می‌شوند و شکل گیری هسته گروه منصورون را پایه ریزی می‌کنند.

سوتیتر: اسماعیل دقایقی یکی از دوستانی بود که من در آن موقع در اهواز با او ارتباط داشتیم. مقدار بسیار زیادی از این ارتباط از طریق محسن رضایی انجام می‌گرفت. واقعیت این است که در ارتباط با منصورون همه افراد را به اسم مستعار می‌شناختم. ولی در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی در اهواز با شهید دقایقی آشنا شدم

سوتیتر: در جریان حمله مأموران شاه به تجمع مردم در دانشگاه جندی شاپور در «روز چهار شنبه سیاه» که منجر به شهادت چند تن از دانشجویان شد، نیروهای منصورون از جمله شهید دقایقی، وارد عرصه رویارویی شدند که مأموران ناگزیر عقب نشینی کردند. در آن قضیه اسماعیل اسلحه در دست داشت و از مردم دفاع می‌کرد

در ابتدای بحث علاقمندیم اوضاع سیاسی و اجتماعی استان خوزستان را در دهه 1350 که شهید اسماعیل دقایقی در آن پرورش یافت و خود را شناخت تشریح فرمایید؟

شاید مهم‌ترین جایی که شهید اسماعل دقایقی به لحاظ سیاسی به نوعی به باروری رسید، در شهری مثل اهواز مرکز استان خوزستان بود، و آن زمانی بود که به هنرستان شرکت نفت در اهواز راه یافت و با تعدادی از فعالان مسلمان آشنا شد. در حقیقت از اواخر دهه 1340 ما شاهد ظهور برخی از شخصیت‌های اسلامی در میان نسل جوان به ویژه میان دانشگاهیان در سطح خوزستان بودیم. چرا که استان خوزستان همچون سایر شهرهای ایران،  متأثر از جنبش انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) و مراحل بعد از قیام 15 خرداد بود. با این وصف یک نوع بیداری اسلامی در سطح نخبگان وجود داشت و در همین چارچوب هم علمای خوزستان به نحوی در پی سازماندهی و تشکیلاتی کردن روحانیت در سطح شهرستان‌های استان برآمده بودند. به یاد دارم که در دهه 1340 شاهد جلسات تعدادی از روحانیون مبارز بودم که در واقع این جلسات از آغاز یک مرحله جدید از شکل گیری و سازماندهی مبارزه خبر می‌داد. اما این روح مبارزاتی چگونه و در چه زمان از نخبگان و روحانیون به جوانان منتقل شد؟ باید گفت که این حرکت حدود نیمه دهه 1340 شروع شد که به هر حال بخشی از این حرکت در خرمشهر بود، بخشی از آن در آبادان بود، بخشی در اهواز، و در دیگر شهرستان‌های استان از جمله دزفول، شوشتر، بهبهان و مسجد سلیمان بود. و با شکل گیری این حرکت‌ها، مبارزه وارد مرحله جدیدی شد.

باتوجه به این که اهواز مرکز استان، یک شهر دانشگاهی به شمار می‌آمد، این مسئله در شهر اهواز در دو سطح بروز داشت. هم در داخل دانشگاه جندی شاپور، دانشگاه شهید چمران فعلی، و هم در سطح شهر. در این شهر شاهد شکل گیری مؤسساتی بودیم که فعالیت‌های دینی نوگرایانه داشتند، که زیر پوسته این فعالیت‌های دینی، نشانه‌های مبارزات سیاسی هم وجود داشت. هر چند این مؤسسات در ظاهر فعالیت‌های فکری، دینی و قرآنی داشتند، اما زیر پوسته این فعالیت‌ها یک حرکت سیاسی انقلابی اسلامی وجود داشت. در سال 1346 در خرمشهر حرکت‌های خوبی از سوی جوانان متعهد در مساجد داشتیم. مانند تأسیس کتابخانه‌ها در مساجد و تشکیل انجمن‌های اسلامی در مدارس. اینگونه فعالیت‌ها در واقع، نیروهای دانش آموز و جوان را به سوی مساجد رهنمون می‌کرد.

انجمن‌های اسلامی علاوه بر فعالیت‌هایی که در مدارس داشتند، به نحوی کانال ارتباطی بودند که می‌کوشیدند جوانان را جذب مساجد نمایند. جوانانی که جذب مساجد می‌شدند، از جلسات تبیین عقاید، آموزش و تفسیر قرآن، و بیان احکام اسلامی که در مساجد برگزار می‌شد، بهره می‌بردند. این جلسات در ایام تحصیل به صورت هفتگی و در تابستان به صورت روزانه برگزار می‌شد.

امکان دارد بگویید که این جلسات توسط چه افراد و چه مؤسساتی اداره می‌شد؟  

در اهواز این فعالیت‌ها توسط مؤسسه مکتب قرآن در مساجد صورت می‌گرفت. در مدارس هم توسط انجمن‌های اسلامی بود. به طور مثال من در سال 1348 در انجمن اسلامی یکی از دبیرستان‌های  اهواز سخنرانی کردم. اتفاقاً آنجا با افرادی آشنا شدم که در مراحل بعدی مبارزه آن‌ها را در زندان اهواز یافتم. یعنی افرادی بودند که از طریق آن جلسات به حرکت اسلامی پیوسته بودند. این حرکت اسلامی به مرور زمان رویکرد سیاسی پیدا کرد، و این رویکرد سیاسی باعث شد که آن افراد شناسایی و دستگیر شوند.

جنابعالی به چه علت دستگیر شدید؟

در واقع من در سال 1351 به اتهام عضویت در تشکیلاتی به نام تشکیلات حزب الله در خرمشهر دستگیر شدم. و محکومیت خود را در زندان اهواز طی می‌کردم، که با آن دوستان که برای آن‌ها در آن انجمن اسلامی سخنرانی کرده بودم، بیشتر آشنا شدم. 

اینگونه فعالیت‌های فرهنگی در استان خوزستان خود جوش بود، یا متأثر از نهضت امام خمینی (ره) بود؟ تا چه میزان با فعالیت‌هایی که در تهران و مشهد و قم انجام می‌شد ارتباط داشت؟  

قطعاً متأثر از جنبش اسلامی در سطح کشور بود. رهبری امام خمینی (ره) و قیام 15 خرداد نقش بسیار زیادی بر تحرکات جوانان خوزستان داشت. اصولا مردم خوزستان در جریان قیام 15 خرداد سال 1342 حضور خوبی داشتند. نوع ارتباطی که میان مبارزان خوزستان و سایر شهرهای ایران وجود داشت، بیشتر از قیام 15 خرداد ناشی می‌شد. سخنرانانی که در مناسبت‌های دینی مثل ماه‌های محرم و صفر و در ماه مبارک رمضان از تهران می‌آمدند، آن‌ها نقش بسیار خوبی در روشنگری مردم داشتند. به استثنای آن، گرایشات دینی و محیط مذهبی و معتقدات مذهبی مردم خوزستان باعث شده بود که نسل جوان با آگاهی و شناختی که از مبانی و تعلیمات اسلامی به دست می‌آوردند وارد فاز مبارزه شوند. این تعلیمات اسلامی از طریق برخی از نشریات، مانند مجله «مکتب اسلام» که در قم منتشر می‌شد، و نیز کتاب‌های فکری که از سوی اندیشمندان مسلمان که در زمینه فکری فعالیت داشتند، مثل شهید مطهری، مثل شهید مفتح، مثل فخرالدین حجازی توسعه پیدا می‌کرد.

سخنان مرحوم فخر الدین حجازی در زمینه روشنگری جوانان خوزستان چه اندازه مؤثر بود؟ 

فخر الدین حجازی در خرمشهر هر سال سخنرانی داشت. در دانشگاه جندی شاپور اهواز در مناسبت‌های مختلف سخنرانی می‌کرد. با توجه به آن روح حماسی که مرحوم فخر الدین حجازی داشت همه این‌ها تأثیر بسیار زیادی روی محیط خرمشهر و دیگر شهرهای استان می‌گذاشت. بنابراین می‌توان گفت که این گونه  فعالیت‌ها جنبشی در خوزستان هم خود جوش بود، و هم از تهران و قم به مردم خوزستان منتقل می‌شد. در واقع یک نوع جوشش درونی به اضافه تأثیر پذیری از حرکت کلی نهضت امام خمینی (ره) که باعث شده بود نسل جدیدی در استان خوزستان ظهور کند.

غیر از تشکیلات حزب الله در خرمشهر چه نوع تشکیلات دیگری در خوزستان فعالیت داشتند؟ گروه منصورون چه نقشی در مبارزه داشت؟  

برای اینکه خوانندگان را با اوضاع آن برهه خوزستان آشنا کنم، می‌گویم که ما در سال‌های 1348 ـ 1349 تأسیس حزب الله در خرمشهر را داریم. یک عده از جوانانی که در مساجد فعالیت می‌کردند، و قطعاً فعالیت‌های دینی هم در دبیرستان‌ها و در سطح شهر داشتند، آن‌ها بعد از یک دوره مطالعات دینی به این نتیجه می‌رسند که نوع زندگی و نوع سیاست‌هایی که در کشور جریان دارد، با آموزه‌های قرآن و اسلام هم‌خوانی ندارد. خب این باعث شده بود تا یک نوع گرایش به حرکت امر به معروف و نهی از منکر به وجود بیاید. وقتی این حرکت با موانعی از قبیل تبلیغات گسترده در جهت غربی کردن زندگی مردم مواجه شد، جوانان به این نتیجه رسیدند که فعالیت فرهنگی برای اصلاح جامعه کارساز نیست. و بایستی تغییرات بنیادی‌تری در جامعه به وجود بیاید. این نوع تفکر، جوانان را خود به خود وارد مرحله مبارزه در چارچوب تشکیلات سیاسی، یعنی نگاه سیاسی به اوضاع کشور کرد. من نمی‌خواهم بگویم که این نوع گرایشات فکری یک تحول بسیار پخته‌ای بود، ولی به طور طبیعی چنین تحولاتی به وجود آمد. به همین دلیل ما سال‌های 1348 ـ 1349 شاهد شکل گیری تشکیلات سیاسی به نام حزب الله با رویکرد ساقط کردن رژیم و برقراری نظام اسلامی و حکومت اسلامی در خرمشهر بودیم.

تشکیلات حزب الله خرمشهر چه ارتباطی با تشکیلات فعال در سایر شهرهای خوزستان داشت؟  

به همین نکته می‌خواهم اشاره کنم که همزمان با پایه گذاری تشکیلات حزب الله در خرمشهر در برخی از شهرهای استان خوزستان هم شاهد یک بروز چنین تحولی بودیم. هنگامی که در سال 1351 از طرف ساواک خرمشهر شناسایی شدم، و سپس مرا به زندان اهواز انتقال دادند، آنجا با یک سری از سران جنبش‌های فعال در برخی از شهرهای خوزستان آشنا شدم. با توجه به این که خرمشهر یک شهر مرزی بود و به دلیل موقعیتی هم که در کنار آبادان داشت، و نظر به وجود تأسیسات گمرکی در خرمشهر و تأسیسات نفتی در آبادان،  ساواک خرمشهر ـ آبادان یک ساواک بسیار قوی بود. اصولاً موقعیت مرزی این شهرها و تضادی هم که احیاناً با عراق بروز می‌کرد، ساواک خوزستان به خصوص ساواک خرمشهر در بسیاری از مسائل خیلی حساسیت نشان می‌داد. در گروه حزب الله خرمشهر هم با توجه به نوع ارتباطاتی که وجود داشت، مرزبندی دقیقی بین فعالیت مخفی با فعالیت علنی به آن معنا قایل نبود. 

به این علت ساواک خرمشهر در سال 1351 توانسته بود گروه حزب الله را شناسایی کند. در وهله اول دو نفر از پایه گذاران آن دستگیر  و مدتی بعد بقیه اعضا شناسایی و دستگیر می‌شوند. موقعی که من به عنوان یکی از فعالان گروه حزب الله، بعد از بازجویی و طی کردن مراحل اولیه در خرمشهر،  برای حضور در دادگاه نظامی به زندان مرکز استان انتقال داده شدم، مشاهده کردم که قبل از ما اعضای گروه اسلامی دیگری از دزفول دستگیر شده‌اند و در زندان اهواز بسر می‌برند. و چون اصولاً در مسائل امنیتی دادگاه‌های مراکز استان تصمیم گیرنده نهایی بودند، همه زندانیان را به اهواز انتقال می‌دادند.  افرادی که در دزفول دستگیر شده بودند، و آن‌ها را به زندان اهواز منتقل کرده بودند، در واقع گروه شهید حجت الاسلام و المسلمین سبحانی بودند.

این نشان می‌دهد که همزمان با تحولاتی که در خرمشهر اتفاق افتاده بود، و تشکیلاتی شکل گرفته بود،  و این تشکیلات به مرحله‌ای رسیده که به نوعی هم در اندیشه کار عملیاتی بود، در دزفول هم یک چنین تحولاتی روی داده است. لذا بعد از این که گروه‌های مبارز خرمشهر و دزفول دستگیر و زندانی شدند،  بعد از مدتی اعضای گروهی را در اهواز دستگیر و به زندان آوردند. بعد از گذشت مدتی گروهی را از آبادان دستگیر کردند و به زندان آوردند.  به ترتیب بعد از گذشت مدتی گروه‌هایی را از مسجد سلیمان و بهبهان دستگیر کردند و آوردند که شهید اسماعیل دقایقی هم در میان آن‌ها بود.  به هر حال می‌خواهم بگویم که پس از مدت زمانی ما در زندان اهواز شاهد وجود یک جریان قوی اسلامی بودیم. در حالی که قبل از آن بیشترین گروه‌های فعال که در زندان وجود داشتند، گروه‌های چپ کمونیستی که از آبادان و خرم آباد بودند. البته از شهرهای دیگری هم وجود داشتند، اما تا آنجا که به یاد دارم، آبادان مهمترین مرکزیت کمونیست‌ها در جنوب بود.

اهداف مبارزات گروه‌های اسلامی خوزستان چه بود؟ آیا برای برپایی حکومت اسلامی بود؟ با بی‌عدالتی مبارزه می‌کردند؟

به طور کلّ تعریفی که از حکومت اسلامی در آن برهه در اذهان وجود داشت، در واقع حکومت عدل علی (ع) بود. بنابر این نگاه فعالان مسلمان، یک نگاه صرف دینی یا فرض کنید اجرای احکام اسلامی نبود. در واقع نگاه جامع اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و در عین حال نگاه دینی بود که در جامعه ما به عنوان یک فرهنگ که مهمترین شاخص آن حکومت عدل علی (ع) شکل گرفته بود، به آن نگاه می‌کردند. فعالان مسلمان خوزستان در آن برهه معتقد بودند که در چنین حکومتی فاصله طبقاتی وجود ندارد و همه انسان‌ها در آن از مزایای اجتماعی یکسان برخوردارند. حکومتی است که عدالت با دقت بسیار زیاد در آن اجرا می‌شود. حکومتی است که وظیفه اجرای امر به معروف و نهی از منکر را به عهده دارد. در واقع یکی از مهم ترین منابع معرفتی ما نسبت به نظام اسلامی قرآن کریم و کتاب نهج البلاغه به ویژه عهد نامه امام (ع) به مالک اشتر بود و یکی از شاخص‌های چنین حکومتی را تشکیل می‌دهد. درباره نوع تعامل حاکم با مردم. نوع تعامل مأموران دولت با مردم بحث‌هایی را مطرح می‌کردیم. قرآن و نهج البلاغه دو منبع اساسی معرفتی آن روزگار جوانان مسلمان را تشکیل می‌دادند. لذا دیدگاه‌هایی که در آن برهه در نوشتارهای دکتر شریعتی و شهید مرتضی مطهری و بسیاری از اندیشمندان مسلمان مطرح می‌شد، دیدگاه‌های اسلامی نوگرایانه‌ای بود.  

آیا درباره دیدگاه‌های حضرت امام (ره) و بحث حکومت اسلامی که در آن برهه توسط ایشان مطرح شده بود بحث می‌کردید؟ 

دیدگاه‌های حضرت امام خمینی (ره) ابتدا به صورت بیانیه به دستمان می‌رسید. اگر اشتباه نکنم بحث ولایت فقیه امام (بحث حکومت اسلامی)، در سال 1248 یا 1349 مطرح شد. اتفاقاً در همان سال دیدگاه‌های حضرت امام (ره) در ارتباط با رژیم شاه و اوضاع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور یکی از مهمترین موضوعات قابل بحث ما در جلساتی بود که در سطح مساجد خرمشهر برگزار می‌کردیم. لذا این نشان می‌دهد که در سطح خوزستان یک نوع جنب و جوش درونی وجود داشت که هرچند مدت یک بار با دستگیری گروهی از فعالان مسلمان آشکار می‌شد. این دستگیری‌ها نشان می‌دهد که یک حرکت فراگیر و پویایی در همه شهرهای خوزستان وجود داشت و البته این تمام حرکت نبود.

دستگیری دو سه نفر در دزفول، دو سه نفر در بهبهان، دو سه نفر در اهواز چه بازتابی در سطح خوزستان داشت و چه فضایی را می‌توانست ایجاد کند؟

به شرایط روز بستگی داشت. به طور مثال دستگیری اعضای گروه حزب الله در خرمشهر انعکاس خیلی زیادی در سطح شهر داشت. زیرا ما یک مجموعه از جوانان فعّال، شناخته شده و باسابقه‌ای در حوزه مساجد مرکز شهر به ویژه در مسجد جامع خرمشهر و مسجد شیخ محمد طاهر از علمای معروف خرمشهر بودیم. پدران ما در بازار و در مساجد خرمشهر افراد سرشناسی بودند، مادران ما در جامعه خرمشهر افراد شناخته شده‌ای بودند. لذا این دستگیری‌ها بازتاب خیلی گسترده‌ای برجای می‌گذاشت، و این مسئله در اشکال مختلفی ادامه پیدا می‌کرد. در خرمشهر مؤسسه عصمتیه برای بانوان تأسیس شده بود که مراسم مذهبی و سخنرانی‌های بسیار خوبی در آن برگزار می‌شد. یعنی در خرمشهر یک حرکت اسلامی روشن بینانه و خیلی قوی توسط بانوان وجود داشت. چنین حرکتی در سطح بانوان استان در اهواز هم وجود داشت. تا جایی که من اطلاع دارم، در آبادان یکی از مهم‌ترین و قوی‌ترین مراکز فعالیت حرکت اسلامی، دانشکده نفت آبادان بود.  

با دانشجویان هنرستان شرکت نفت اهواز همچون محسن رضایی و شهید اسماعیل دقایقی هم ارتباط داشتید؟    

زمانی که من محکومیت خویش را در زندان اهواز سپری می‌کردم، محسن رضایی و شهید اسماعیل دقایقی و دو نفر دیگر دستگیر شدند و به زندان آمدند. بعدها این مجموعه از نیروهای اسلامی که از شهرهای مختلف به زندان آمدند با همدیگر آشنا می‌شوند و هسته شکل گیری هسته گروه منصورون را در زندان اهواز پایه ریزی می‌کنند. یعنی بچه‌های آبادان، خرمشهر، دزفول، اهواز و مسجد سلیمان و جاهای دیگری که زندانی بودند، با هم ارتباطات برقرار می‌کنند. اما بعد از خروج از زندان و با توجه به برخی از تحولاتی که در سطح کشور اتفاق افتاد، از جمله تغییر ایدئولوژی سازمان منافقین و تبدیل شدن آن به یک گروه مارکسیستی، باعث شد که نیروهای اسلامی از این سازمان جدا شوند. آن‌ها به دنبال کسانی با گرایشات اسلامی بودند تا بتوانند سازمانی را جایگزین سازمان منافقین کنند.

لذا برخی از دوستان اسلامگرای ما در خوزستان در نتیجه این ارتباطات با شخصیت‌های اسلامی که در تهران و قم فعال بودند، وصل می‌شوند تشکیلات نوپای منصورون در سال 1354 شکل می‌گیرد. این در واقع مراحلی بود که طی کردیم. فراموش نکنیم گروه‌های فعال در استان خوزستان که به آن‌ها اشاره کردم در واقع نوع نگاه‌شان به مبارزه، نگاه سنتی بود. در حالی که تشکیلات منصورون با یک نگاه جدید وارد میدان مبارزه شد. سبک مبارزه‌اش هم در آن زمان در واقع سبک رایج بود. اما بعد از گذشت مدتی باز منصورون تصمیم می‌گیرد که در مورد این شیوه مبارزه هم تجدید نظر کند. با توجه به این که این شیوه بیشتر به شیوه جنگ شهری و چریکی در آمریکای لاتین و گروه‌های چپ شباهت داشت، بعد از مدتی منصورون تصمیم می‌گیرد نسبت به این نوع سازماندهی و این شکل مبارزه تجدید نظر نماید که این مرحله درست با آغاز انقلاب اسلامی ایران تقارن پیدا می‌کند، و این باعث می‌شود که منصورون به سرعت خود را با انقلاب تطبیق دهد.

در حالی که اغلب گروه‌هایی که قبل از انقلاب فعالیت داشتند خودشان را در مقابل انقلاب یا رقیب انقلاب یافتند. احساس کردند که امام خمینی (ره) ناگهان همراه مردم به میدان آمده‌اند. فرض کنید این گروه‌ها که سال‌ها مبارزه کرده‌اند، ناگهان نوعی رقیب پیدا کردند. در حالی که گروه منصورون به سرعت داخل انقلاب شد و بدون هیچ مشکلی در خدمت انقلاب قرار گرفت. در واقع به نوعی در انقلاب حل شد و سعی کرد که در چارچوب متناسب با شرایط مختلف حتی با شرایط نظامی به انقلاب کمک کند. این یکی از مزایای گروه منصورون بود که همین مزیت بعدها باعث شد که در همه مقاطع انقلاب حضور داشته باشد. شاید تعداد زیادی از نیروهای منصورون که در دوران انقلاب شهید شدند، بیش از آن‌ها در جنگ و در دوران دفاع مقدس شهید شدند. و تاکنون تعداد کمی از فرماندهان و کارمندان گروه منصورون در قید حیات هستند. این نشان می‌دهد که منصورون به راحتی خودش را در اقیانوس مردم و در خدمت انقلاب قرار داد.

در آن زمان با گروه منصورون شاخه امیدیه وآغاجاری، یا بهبهان که شهید دقایقی و دیگران در آن عضویت داشتند، ارتباط داشتید؟ 

ببینید اغلب تشکیلات فعال در آن زمان به دلیل شرایط امنیتی و سرکوبگرانه، تشکیلات بازی نبودند. یعنی ما با خیلی از دوستان به لحاظ تشکیلاتی بدون این که آن‌ها را دیده باشیم، ارتباط داشتیم. همچنین به لحاظ رعایت مسایل امنیتی بدون این که آن‌ها را دیده باشیم، با آن‌ها سروکار داشتیم. به یاد دارم اسماعیل دقایقی هم یکی از دوستانی بود که در آن موقع در اهواز با او ارتباط داشتم. مقدار زیادی از این ارتباط از طریق محسن رضایی در این حوزه انجام می‌گرفت. واقعیت این است که ما همه افراد را به اسم مستعار می‌شناختیم. یا به هر حال با خصوصیات کلی آن‌ها که می‌دانستیم آن‌ها در ارتباط با منصورون هستند، به اسم مستعار می‌شناختیم. ولی تا جایی که به یاد دارم در سال 1357 و در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی در اهواز با شهید دقایقی آشنا شدم. آنهم در شرایطی بود که تشکیلات‌مان همان طور که گفتم آشکار شده بود. خوزستان در آن زمان یکی از عرصه‌های مهم مبارزاتی در منطقه جنوب بود و به دلیل وجود پالایشگاه‌ها و چاه‌های نفت، رژیم حساسیت مفرطی نسبت به این منطقه نشان می‌داد.    

حال که به موضوع نفت اشاره کردید، بفرمایید که آیا گروه منصورون و شهید دقایقی در هماهنگی و برنامه ریزی اعتصابات کارکنان شرکت نفت هم  نقشی داشتند؟

در واقع تشکیلات منصورون از لحاظ استانی، تشکیلات نسبتاً گسترده‌ای بود. یعنی ما در استان‌های خوزستان، تهران، اصفهان، قم، کاشان، یزد و سایر شهرستان‌های ایران فعالیت و امتداد داشتیم. لذا شاخه منصورون در خوزستان ارتباط نزدیکی با دوستان شاغل در شرکت نفت داشت، و در رابطه با تصمیم گیری‌های سیاسی شرکت نفت  نقش مؤثری ایفا می‌کرد. بعد از پیروزی انقلاب هم با این دوستان در نهادهای انقلابی با همدیگر فعالیت و همکاری داشتیم. به هر حال یکی از مهم‌ترین کارهای تعیین کننده و مهم و استراتژیک این دوستان، برنامه ریزی اعتصاب شرکت نفت در دوران انقلاب اسلامی به شمار می‌رود. در میان دوستان ما در شرکت نفت تا مدت‌ها اختلاف نظر وجود داشت که آیا اعتصاب و توقف صدور نفت را انجام دهند، یا انجام ندهند؟ این مسئله برای رژیم شاه خیلی هم اهمیت حیاتی داشت. چون اعتصاب کارکنان شرکت نفت و قطع صادرات نفت، به این معنا بود که شاه در انجام مهم‌ترین وظیفه خود که حفظ تأمین صدور نفت برای غرب بود، ناتوان است. این اعتصاب در واقع غرب را به این نتیجه رساند که حمایت از شاه فایده‌ای ندارد و باید انقلاب را جدی گرفت و به خواسته‌های مردم توجه کرد. این بود که در یک چنین مقطعی اگر اشتباه نکنم مسئله به قتل رساندن «پائول گرین» به مورد اجرا گذاشته شد.

پائول گرین در شرکت نفت چه کاره بود؟

او یک نظامی آمریکایی بود، و مسئولیت امنیت شرکت نفت را در خوزستان به عهده داشت. وقتی که او به قتل رسید یک مرتبه تصمیم برای اعتصاب کارکنان شرکت نفت قطعی شد و اعتصاب انجام گرفت و صدور نفت قطع شد. که انقلاب را وارد مرحله سرنوشت ساز کرد.

توسط چه کسی به قتل رسید؟

دوستان ما در گروه منصورون دست اندر کار یک چنین اقدامی بودند. در ارتباط با نقش شهید اسماعیل دقایقی، من خودم شاهد بودم که در جریان حمله مأموران شاه به تجمع مردم در دانشگاه جندی شاپور در «روز چهار شنبه سیاه» که منجر به شهادت چند تن از دانشجویان و مردم شد، نیروهای منصورون از جمله شهید دقایقی، وارد عرصه رویارویی با مأموران شاه شدند. به نحوی وارد عمل شدند که مأمورین ناگزیر عقب نشینی کردند. اهواز در روز چهار شنبه سیاه سال 1357 شاهد یکی از حماسه‌های به یاد ماندنی گروه منصورون بود. در آن قضیه شهید دقایقی در جمع دیگر برادران مبارز اسلحه در دست داشت و از مردم در برابر مأموران شاه دفاع می‌کرد. 

بعد پیروزی انقلاب ارتباط‌تان با شهید دقایقی ادامه پیدا نکرد؟   

واقعیت این است که بعد از پیروزی انقلاب، شرایط ایجاب می‌کرد که من در سال 1358 همراه تعداد زیادی از برادران مبارز به خرمشهر برگردم. از آغاز آن سال بخشی از نیروهای منصورون آن تشکیلات سیاسی را دیگر نداشتند. زیرا این تشکیلات در آستانه انقلاب تا حدی شناور شد. بعد از پیروزی انقلاب هم بالاخره تعدادی از دوستان ما به تهران منتقل شدند و متناسب با نیازهای انقلاب در صدد تأسیس سپاه پاسداران و جهاد سازندگی برآمدند. عده‌ای هم در استان خوزستان با توجه به شرایط خاصی هم که به وجود آمده بود، سرگرم فعالیت شدند. من و تعدادی از دوستان از جمله شهید محمد جهان آرا که به خرمشهر بازگشتیم از سال 1358 تا آغاز جنگ تحمیلی درگیر بحران آفرینی گروهک خلق عرب بودیم. این مسئله در اهواز بیشتر ابعاد فرهنگی و سیاسی داشت. ولی در خرمشهر با توجه به نزدیکی به مرز شلمچه و رفت و آمد قاچاقچیان اسلحه و وجود کنسولگری عراق و مدرسه عراقی‌ها، بیشتر جنبه امنیتی و خرابکارانه داشت. البته رژیم بعث عراق در نخستین گام برای اجرای توطئه‌های خود بیشتر به خرمشهر توجه کرده بود. ولی به هر حال ارتباط‌مان را با دوستانی که در اهواز به عنوان مرکز استان مانده بودند و به فعالیت‌شان ادامه می‌دادند، حفظ کرده بودیم. از جمله آقای علی شمخانی و آقای مالکی و شهید دقایقی. ایشان پس از گذشت مدتی مأموریت تأسیس سپاه پاسداران امیدیه و آغاجاری را به عهده گرفت و همانجا ماندگار شد.

گویا شهید دقایقی در درگیری با گروهک خلق عرب در خوزستان حضور نداشت؟ 

خیر... حضور نداشت. او اغلب در اهواز و بهبهان حضور داشت. بیشتر به دنبال تأسیس مراکز سپاه پاسداران و سایر نهادهای انقلابی بود. اصولا وضعیت خرمشهر با سایر شهرهای خوزستان متفاوت بود. به دلیل این که اهواز مرکز استان بود، نیروهای انقلابی زیاد به اهواز رفت و آمد می‌کردند. بالاخره گاهی وقت‌ها چه قبل از جنگ، چه بعد از جنگ، شهید دقایقی را در اهواز می‌دیدم و با همدیگر سلام علیک و احوالپرسی می‌کردیم. اما ارتباط کاری با هم نداشتیم. 

منبع: شاهد یاران یادمان شهید اسماعیل دقایقی ش 87 تاریخ دی 91

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد