زندگینامه پاسدار شهید مسعود نو ر الدین موسی
شهید مسعود درسال ۱۳۴۱ در خانواده ای متوسط
ومذ هبی چشم به د نیا گشود . دوران تحصیلا تش
را در گچساران وامیدیه گذراند . او فرد ی پر جنب
وجوش و فعال بود فردی مستعد وباذوق و مبتکر
و در درس خیلی زرنگ و با
هوش بود در اواخر دوران راهنمایی اخلاق او بیشتر تغییر نمود وگرایشات
مذهبی او بیشتر هویدا شد. آرام و قرار نداشت فعالیتهای مذهبی او توسعه
پیدا می کرد و هر لحظه دامنه وسیع تری به خود می گرفت .تا اوایل انقلاب
اسلامی و اوج آن بدون قرار فعالیت می کرد تا انقلاب به ثمر برسد در این راه
از هیچ کوششی باز نمی ایستاد. اعلامیه های امام را در امیدیه و اطراف با
دوستانش توزیع می نمود. هنگام شب شعار بر علیه رژیم شاه خائن برروی
در ودیوار می نوشت. در راهپیمایی ها وتحصنها شرکت فعالانه داشت و باز
بیشتر سعی می کرد تا برای به نتیجه رسیدن انقلاب اسلامی کمک
ومساعدت کند و هنگامی که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید ، او سر
از پانمی شناخت و فعالیت هایش بیشتر و بیشتر می شد.
مرتب در راهپیماییها ونمازهای جمعه حضور فعالی داشت . سخنان امام
را با جان ودل گوش می کرد وفرامین امام را انجام می داد بعد وارد
جهاد سازندگی شد ومی خواست از این راه در انقلاب نقش داشته باشد
وبرای امت شهید پرور فردی خدمتگزار باشد . در قسمت برق جهاد
فعالیتش را شروع کرد وبا برادران جهاد عازم روستاهای اطراف برای رساندن
برق به آنها شد ومدت چندین ماه در این قسمت جهاد فعالیت خستگی
ناپذیری داشت تا اینکه دید که باز جهاد سازندگی نیازش را برطرف نمی کند
چون او عشق به خدا داشت وشهادت در راه خدا وقرآن برایش والاتر از هر
چیز بود. او فردی خنده رو وخوش اخلاق بود 0 در خانه الگوی تقوی بود به
هنگام خوابیدن از رختخواب استفاده نمی کرد. دستش را به جای متکا بر زیر
سرش می گذاشت چون می خواست وضع مستضعفین وفقرا درک کند.
او بعد از جهاد وارد بسیج مستضغفین وعضو بسیج امیدیه شد وبعد
از گذراندن دوران تعلیماتی در بسیج مشغول خدمت به اسلام وامام
وامت شد 0 همیشه او دوست داشت که در راه خدا وبرای خدا شهید
شود ومی خواست که اسلام در سراسر جهان پهنه گستراند وبانگ الله
اکبر برسراسر گیتی طنین افکند برای همین بود که آماده رفتن به جبهه
نبرد حق بر علیه باطل شد ومدت سه هفته در جبهه دارخوین بر روی
پدافند ضد هوایی مشغول خدمت شد. ویکی دو مرتبه به مدت کوتاهی به
آبادان رفت . بعد از گذراندن دوره آماده رفتن به جبهه شد قبل از اعزام به
جبهه برای عضوشدن در سپاه پاسداران امتحان داد ومنتظر نتیجه امتحان بود
که به جبهه اعزام شد. او از صمیم قلب دوست داشت به جبهه برود وبا کفار
بعثی وعوامل آمریکا نبرد کند وبرای پیروزی اسلام بجنگد وبه شهادت برسد
او آرزوی شهید شدن را داشت ومی گفت که:
سعادت در شهادت است
ومرتباً این آیه را زمزمه می کرد( ولا تقولو لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل
احیاء ولکن لا تشعرون) به کسی که درراه خدا کشته شده است مرده
نگویید بلکه زنده است ولی شما نمی دانید
او در حمله طریق القدس(بستان ) با دوستانش از سپاه امیدیه شرکت کردند
وحمله ای جانانه را آغاز کردند.
جنگیدند وکفار را عقب رانند وبا ندای الله اکبر به قلب دشمن تاختند وآنها را
نابود کردند. تعدادی نقل می کنند:
مسعود دنبال تانک ها می دوید تا تانکها را از بین ببرد وبه حین عملیات
به وسیله گلوله های کالیبر 50 به هدف قرار گرفت فیض شهادت نائل شد.
او به آرزویی را می کرد رسید و پیش خدایش شتافت و چه صمیمانه و
با نیتی پاک وقلبی آکنده از مهر الله
روحش شاد وراهش پررهرو باد.