روز شمار جنگ در سپاه آغاجاری 14 :
از : همچون پرنده ای در پرواز »
گروه حرکت کرد و به نزدیکی سنتاب رسید. اول شهر.
با آمدن بچه ها صدای تکبیردر همه جا پیچید.گروه به
داخل شهر رفت در حالی که از وضع شهر خبر نداشت.
به آرامی کوچه ها را پشت سر می گذاشتند...
عظیم به بیمارستان رفت و زخمش را مداوا کردند...
بچه ها وقتی وارد هنرستان شدند ، همه روی زمین ولو
شدند و با پوتین خوابشان برد.عظیم هم در گوشه ای
خوابش برد...
یک مرتبه صدای انفجاری همه جا را لرزاند و تاریکی همه
جا را فرا گرفت. صدای ناله همه جا را گرفته بود.صدای یا
زهرا ، یا حسین ،یا قمر بنی هاشم همه جا را فرا گرفته
بود. البته به آرامی .ستون پنجم گرای آنجا را داده بود
و عراق هم آنجا را زده بود و نیروهایی که این همه
جنگیده بودند ، در میان خاک و خون غوطه ور شده
بودند.صحنه ای مانند صحنه ی کربلا بر پا بود. بچه های
آغاجاری حتی نای ناله کردن هم نداشتند.مظلومیت و
باز هم مظلومیت برای سپاه آغاجاری ، امیدیه.
یاد تمام حماسه آفرینان گرامی باد.