زندگینامه ی شهید سید یدالله تازین

 

 زندگینامه ی شهید سید یدالله تازین

تاریخ تولد:۱۳۳۷

 تاریخ شهادت:۱۳۶۱محل تولد:روستای ارمش

 محل شهادت:خرمشهر

شهید در سال ۱۳۳۷ درروستایی  به نام ارمش بدنیا آمد و مدت

 زیادی در روستا ماند و دوران ابتدایی را در روستا تمام کرد و با

 مشکلاتی که داشت و بعد  برای ادامۀ تحصیل به شهرستان

آغاجاری رفت و شروع  به درس

خواندن کرد و دوران راهنمایی با مشکلاتی که داشت تمام کرد و در سال سوم د رآموزشگاه حرفه ای امیدیه قبول شد و همرا ه با آموزشگاه دیپلم خود راگرفت و همیشه شاگرد ممتاز بود و بعد از دیپلم به سر کار رفت و چندسالی هم کار کرد و بعد از سه چهار سال به خدمت سر بازی رفت  حدود ۹ ماهی هم خدمت کرد تا انقلاب شد و رهبر کبیر انقلاب اسلامی اعلام کرد که سربازها فرار کنند و در پلدختر خدمت می کرد و به دستور رهبر کبیر فرار کرد و آمد و تا قبل از پیروزی انقلاب شهید فعالیت  زیادی د رتظاهرات داشت و بعد از پیروزی پایان خدمت خود را گرفت و به سر کار رفت و دو سال بود که کار میکردو تابستان سال ۶۰ ازدواج کرد و مدت زمان زندگی شهید ۷ ماه بود و یک زندگی ساده و مومنی داشت و فروردین سال ۶۱ به جبهه حق علیه کفر رفت و مدت ۱۵ روز د رجبهه بود و حملۀ بیت المقدس که در آزادی خرمشهر بود شهید شد و به وصیت خودش او را در امیدیه دفن کردیم .  یادش گرامی باد و روحش شاد .

وصیتنامه:

بسم الله الرحمن الرحیم

خدمت خانواده عزیزم   . سلام . امیدوارم که حالتان خوب باشد ای عزیزانم ناراحت نشوید از اینکه من به جبهه رفتم چون من هدفم خدا می باشد . هرچه خواست خدا باشد همان است این نامه را به یکی  از

 دوستانم میدهم بیاورد .  اما نسرین جان آن پرسشنامه که برای کوپن گرفته بودیم و پر کردیم به بانک صادرات می بری و کوپن تحویل می گیری و وکالت  نامه ای که دادم برای اینکه حقوقم را تحویل بگیری

شماره حساب پس اندازم را نوشتم چون باید شماره حساب  پس انداز را بگویی تا  حقوق بگیری تو میتوانیدفترچه حساب پس انداز بانک صادرات را ببری آن دفترچه که روش نوشته شده بانک صادرات و رنگش هم آبی آسمانی است و فکر کنم پیش خودت باشد اگر نبود توی جای کتابی کمد بزرگه میباشد

 و اگر آن را نبردی و خواستی حقوقم را تحویل بگیری وقتی رفتی بانک بگو شماره حقوق ۱۱۰۶۳ یداله تارین را میخواهم .  اما بهتر آن است که دفترچه بانک صادرات را ببری و حقوقم را تحویل بگیری امیدوارم که ناراحت نباشید .  من هم اکنون درماهشهر میباشم و معلو م نیست که کی به جبهه رویم .  به همگی سلام میرسانم امیدوارم که از من ناراحت نباشید .  ماردم را پدرم را همسر م را خواهرم را برادرانم را همگی از راه دور میبوسم و از آنها طلب بخشش دارم اگر از من ناراحتی داشتند که حتماً دارند و آن خدای بزرگ میخواهم که به من

توفیق بیشتر خدمت د ر راهش را بدهد  انشاء الله دیدار بزودی میرسد .  پدرجان میدانم ناراحت ولی باور کن اینقدر من دراینجا  درس اسلامی و اخلاقی درهمین چند روز یاد گرفتم و تا اندازه ای ساخته شدم که خودم هم نمی دانم  چه کا رکنم

و السلام