روز شمار جنگ در سپاه آغاجاری ۸ :
از : همچون پرنده ای در پرواز »
جنگ شروع شده بود. از همه جا آتش می بارید.
محور کشتارگاه ، پاسگاه دور بند و پل نو نصیب
نیروهای آغاجاری – امیدیه شد.
در روز 5 مهر نیروهای آغاجاری از حفاظت پل نو
عاجز شدند. مهمات نداشتند. نیرویشان تحلیل
رفته بود.عظیم به نظرش رسید پل را منهدم کند
تا دشمن نتواند از آن عبور کند...
او در سپاه خرمشهر جهان آرا را دید و با بغض
گفت: می خوام پل نو را منفجر کنم ،اشکال نداره ؟
جهان آرا بغض کرد و عظیم را در آغوش گرفت و
با اندوه گفت:
عظیم هر کاری که صلاح می دانی بکن.
عظیم از او خداحافظی کرد و از سپاه بیرون رفت.
مواد منفجره در زیر پل جاسازی شد...ساعت ۱۱
صبح بود.دشمن در حال پیشروی بود. صدای
حرکت خودروها و تانک ها نزدیک تر و نزدیک تر
می شد ، عظیم با سرعت خودش را به مغازه ای
رساند و فیوز را زد و پل نو منفجر شد و دشمن
مات و مبهوت ، پشت آن ماند.
عظیم لبخند تلخی زد. لبخندی که با اشکی که از
چشم هایش سرازیر شده بود ، در هم آمیخته بود
و چهره ی او را دگرگون کرده بود...
یاد تمام حماسه آفرینان گرامی باد.