زندگینامه سردار رشید اسلام شهید مهدی نریمی
در شامگاه سرد پائیزی بیست و پنجم آذرماه سال 1342 هجری شمسی مصادف با نیمه شعبان سال 1383 هجری قمری، کودکی در شهر امیدیه چشم به جهان گشود که پدربزرگش او را به میمنت شب میلاد آن عزیز عالم هستی، مولاوآقایش امام زمان(عج) «مهدی»نام نهاد. مهدی از پدر و مادری متدین، روستازاده و با صفا متولد گردید و در خانوادهای مذهبی رشد ونضج یافت. پدربزرگهایش هردو از متدینین محل ومنطقه خود بودند. نیای پدریش معروف به آخوند زاهد مؤذن روستا بود و نیای مادریش حاج عباس نیز اهل دل، قاری قرآن واز معتمدین و متدینین منطقه آغاجاری به شمار میرفت. باری مهدی در دامان چنین خانوادهای پرورش یافت و روح لطیفش با تعالیم روح بخش دین مبین اسلام و معارف الهی آشنا و عجین شد. پرورش در چنین محیطی باعت آشنایی عمیق و عاشقانه مهدی با روح تعالیم اسلامی و دلداری و دلبستگی به ائمه اطهار (علیهم السلام) شد به طوریکه مهدی از همان دوران کودکی در مساجد حضوریافت و نماز خواندن را در کنار خانواده آغاز نمود و تا لحظه دیدار معبود آن را رها ننمود. او پسری فعال، جسور، بیباک و پرشور بود. در همان اوان کودکی با شرینکاری ها و شیطنتهای کودکانه اش، دل پدر و مادر را بلکه دل همه اهل فامیل را ربود و مورد محبت دوستان، همسالان و اهالی محل قرار گرفت. او در سال 1348 کلاس اول دبستان را در مدرسه ابن سینا امیدیه آغاز نمود، ذهن فعال و استعداد خدادادی وی باعث شد، دانش آموزی ساعی،
کوشا و موفق باشد و مدارج ترقی را یکی پس از دیگری پشت سر گذارد. در سال 1350 پدرش برای بهبودی وضع معیشت خانواده و برای یافتن کار مناسب آنها را به شهرستان اهواز منتقل نمود و در محله ی آسیه آباد که از محلههای قدیمی و مستضعف نشین شهر اهواز بود سکنی گزیدند. مهدی کلاسهای سوم تا پنجم ابتدایی را در دبستان علامه آن محل تحصیل نمود. در آن سالها به تناوب در مناطقی چون زیتون کارگری و بیست متری شهرداری که آنها نیز از مناطق قدیمی و همجوار محله آسیهآباد بودند سغیر مجاز می باشدت گزیدند. شهید نریمی دوران تحصیل راهنمایی را در مدرسه ای واقع در زیتون کارگری که اکنون به نام شهید عزیز حمید شجرات نامیده میشود گذراند. این دوران اوج شور و نشاط مهدی نوجوان و فعال بود. او که از ذهنی خلاق و پویا برخوردار بود، ضمن تحصیل بعنوان سردستهی گروه نوجوانان همسن و سال خود در فامیل و محل شناخته میشد و قدرت مدیریت خوب خود را در همان سالهای نوجوانی به همسالان خود دیکته مینمود.
سال 1356 اتفاق مهم و سرنوشت سازی در زندگی مهدی جوان رخ داد. در این سال خانواده وی با پسانداز و استقراض موفق شدند خانهای در مقابل مسجد امام حسین (ع) واقع در لین 3 کوی بیست متری شهرداری خریداری نمایند. این اتفاق مبارک، باعث آشنایی بیش از پیش مهدی با معارف ناب اسلام و تلطیف روح و صفای باطن وی شد. به طوریکه در آن سالهای بین خانه و مسجد تفاوتی قائل نبود و اغلب اوقات خود را در مسجد و در حال انجام فعالیتهای مذهبی بود. باید گفت که آن شهید از همان دوران آماده پذیرش نقشهای فعال خود در حوادی آتی شد. کم کم توجه وی به زندگی مادی کم و گرایش وی به معنویات روز به روز افزایش مییافت. در همین روزها اولین جرقههای آغاز انقلاب کبیر اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) با واقعه 29 دی شهر قم زده شد. مهدی که اکنون در پایه اول دبیرستان در رشته بازرگانی و اقتصاد در دبیرستانی در منطقه زیتون کارمندی (شهید مطهری فعلی) مشغول به تحصیل بود، با شروع مبارزات مردم مسلمان و حقجوی ایران، به خیل عظیم ملت پیوست و با شور و حالی وصف نشدنی در برپایی تظاهرات و راهپیمائی علیه رژیم ستم شاهی شرکت فعال داشت. وی شیفه حضرت امام و مرید مراد خود بود و با عشق و محبت ارادت خاصی که نسبت به رهبر عظیمالشان انقلاب داشت، خالصانه و بی ریا از جان مایه گذاشت و شب و روز در حال مبارزه با عمال رژیم رو به اضمحلال رژیم طاغوت میگذراند. با به ثمر نشستن خون شهیدان و پیروزی انقلاب کبیر اسلامی ایران در 22 بهمن 1357، مهدی دست از مبارزه برنداشت و چون میلیونها عاشق انقلاب در قالب پایگاههای مردمی در مسجدمحل(مسجد امام حسین (ع)) به پاسداری و حراست از انقلاب بزرگ مردم ایران پرداخت. دیگر مهدی آن نوجوان پرشور و شر گذشته که فقط دلخوش به گذران اوقات خویش با دوستان و فامیل باشد نبود. همجواری با مسجد وپیروزی انقلاب اسلامی، مهدی را برای حضور در عرصههای خطیر انقلاب آماده نمود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، شهید نریمی همزمان با تحصیل به انجام فعالیتهای تبلیغی و عبادی در مسجد روی آورد و در راه اشاعه احکام دین مبین اسلام و نشر تعالیم نجات بخش آن همت گماشت. در این سالها رشد و نمو قارچ گونه گروهکهای ملحد و شرق و غرب زده منشعب از ایدئولوژیهای مارکسیستی و سوسیالیستی چپ و راست، که مدعی مبارزه و سهم خواهی از انقلاب بودند، باعث فتنهانگیزی و التهاب فضای سیاسی جامعه و بروز درگیریهای بسیاری در سطح کشور شد. مهدی در این دوره برای پاسداری ، حفاظت و حراست از دستاوردهای انقلاب اسلامی سر از پا نمیشناخت و با راه اندازی گروه تبلیغات اسلامی و ارائه کتب روشنگرانه دینی و مذهبی به مبارزه با این گروههای ملحد پرداخت و سعی در برملا کردن اهداف خائنانه آنها نمود. نگارنده این سطور از زبان پاک آن شهید، شرح درگیریها و مرارتهایی که او و دوستانش در مواجهه با آن گروهکها داشته اند، شنیده است که وصف آن از حوصله این مقال خارج است. اما اتفاق دوم و مهم دیگر در زندگی شهید نریمی آغاز جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه انقلاب اسلامی مردم ایران در 31 شهریور 1359 بود. روح بلند و متعالی شهید که اکنون جوانی جسور و متهور بود با شروع جنگ دیگر در کالبد جسم قرار نمیگرفت. روحیه سلحشوری و جوانمردی، او را به عرصه دفاع از کیان اسلامی و ایران عزیز دعوت مینمود. شهید در همان روزهای آغازین جنگ، همچون سایر حوانان پاکباز و مومن شهر اهواز در مساجد گرد آمده و با تشکیل هستههای مقاومت دفاع از شهر را در دو جبهه مبارزه با دشمن بعثی و مزدوران داخلی آغاز نمود. شور و هیجانی وصف ناپذیر مدافعان جوان را که از همه اقشار، آحاد و اقوام جامعه بودند، در برگرفت.آنان چنان یکدل و یکرنگ و یکزبان ویده واحده بودند،که هیچکس قادر به رسوخ و ایجاد رخنه بین صفوف فشرده رزمندگان جان برکف نبود. پس از فروکش نمودن حملات اولیه دشمن و توقف آنها در نزدیکی شهرهای آبادان و سوسنگرد، مهدی همچنان به فعالیت در قالب پایگاه بسیج مسجد امام حسین (ع) مشغول بود. در سال 1359 شهر اهواز به دلیل قرارگرفتن در معرض گلوله باران خمپارهای و توپخانهای دشمن، ناامن شده بود و خانواده وی برای مدت کوتاهی شهر را ترک کردند. در اوایل سال 1360 با اصرار و ابرام پدر و مادر، آن عزیز برای مدت کوتاهی به شهر امیدیه رفت و در امتحانات سوم متوسطه در دبیرستان ساسان (شهید فارسیمدان) شرکت کرد. این آخرین سال تحصیل شهید حاج مهدی نریمی بود و دیگر تا پایان جنگ و فصل شهادت به تحصیل روی نیاورد. چرا اینکه او عرصه دفاع از میهن اسلامی و شرف و ناموس کشور را در اولویت میدید. پس سپری شدن امتحانات، مهدی همچون مرغی از قفس پرکشید و مشتاقانه به سوی جبهههای نور شتافت. ایشان در اوایل سال 1360 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی حمیدیه درآمد و این اتفاق مصادف بود با آشنایی، همراهی و همآوایی همیشگی با سردار شهید سرلشکر علی هاشمی بود. آشنایی و همراهی که تا ملکوت اعلی ادامه یافت. خصوصیات منحصر بفرد مهدی همچون بی باکی، چالاکی، اخلاص، طمأنینه و آرامش او باعث شد که سرلشکر شهید سپاه اسلام، با اعتماد کامل به وی، او را جذب و یار همیشگی خود قرار دهد. در این سال تا مقطع عملیات آزادسازی بستان، مهدی در معیت شهید هاشمی در سپاه حمیدیه به پیکار و رزم با دشمن بعثی مشغول بود و از هیچ تلاشی فروگذار نمیکرد. پس از پیروزی رزمندگان اسلام در عملیات غرورآفرین طریق القدس و عقب نشینی دشمن بعثی از نزدیکی سوسنگرد، شهید سعید علی هاشمی به فرماندهی سپاه سوسنگرد منصوب شد.ایشان نیز مهدی را به خاطر خصوصیات ویژه ای که داشت با خود به سپاه سوسنگرد برد. بعد از عملیاتهای موفقیت آمیز فتحالمبین و بیتالمقدس که منجر به آزادسازی بخش عظیمی از میهن اسلامی شد، جنگ وارد مرحله جدیدی شد. عملیاتهای برون مرزی رمضان، والفجر مقدماتی و والفجرهای 1 و 2 بدلیل آمادگی ارتش بعثی وایجاد موانع زیاد،ناموفق بودندوجنگ را با بن بست روبهرو ساخت. این امر فرماندهان جنگ را به فکر چاره جویی انداخت. در این زمان تفکر عبور از هورالهویزه و نفوذ به عمق خاک عراق در استراتژی فرماندهی ارشد جنگ قرار گرفت. تا قبل از آن تجربه هیچگونه عملیات آبی و خاکی در جنگ وجود نداشت. لذا فرماندهی سپاه برآن شد تا با شناسائی کامل منطقه هورالعظیم، زمینه را برای انجام عملیات بزرگ و غافلگیرکننده ای آماده کند. برای این امرو خطیر شهید عزیز سردار سرلشکر علی هاشمی که مورد وثوق فرماندهی ارشد سپاه بود، انتخاب شد. شهید هاشمی با ایجاد قرارگاه سری اطلاعاتی نصرت در سال 1361 کار را با جوانان پرشور و جان برکف سپاه وبسیج ازجمله دایی ایشان شهید محمود نریمیسا که در تیر ماه سال 1363 درهمین منطقه به شهادت رسید و راهنماهای بومی منطقه آغاز کرد.در اینجا هم بدلیل همان اعتمادی که قبلاً سخن آن رفت و عشق و محبت ومودتی که بین آن دو شهید عزیزبوجود آمده بود،،شهید علی هاشمی، مهدی را به فرماندهی مخابرات قرارگاه نصرت منصوب کرد. مهدی که دارای قدرت مدیریت و خلاقیت وافری بود به خوبی به اعتماد علی پاسخ داد و با ارادت قلبی و امتثال اوامر فرماندهی، به تلاش و کوشش مداوم و خستگی ناپذیر دست زد و با همراهی جمعی از بهترین عزیزان سپاهی و بسیجی در مخابرات قرارگاه نصرت، منشأ خدمات بزرگی در اجرای طرحهای مخابراتی آبی و خاکی شد. از جمله این طرحهای خلاقانه، ایجاد شبکه مخابراتی بی سیم و باسیم در زیر آب در هورالعظیم بود. دوستان و همرزمان شهید از تلاش و کوشش و مجاهدت شبانهروزی و بیوقفه و بدون خستگی او در شگفت بودند. مهدی در عین این همه تلاش مجدانه و مخلصانه به وضعیت نیروهای تحت امر خود توجه ویژهای داشت. همین امر باعث ایجاد علقه و محبت و روابط صمیمانه و گرم وی با نیروهایش میشد. از دیگر نکات بارز اخلاقی شهید مهدی نریمی اخلاص و ایمان وی بود. او نماز را اول وقت و با شور وحال خاصی میخواند و در دعاهای کمیل و ندبه حاضر میشد. از غیبت پرهیز میکرد و از حضور در مجالس شادی و طرب خودداری میورزید. در تدین و دینداری مقید بود. عشق زایدالوصف وی به امام (ره) و ادای تکلیف از او فردی وارسته، متکی به ایمان و مهذب به نفس ساخته بود. در کارش بسیار جدی بود و هر کاری را که به او محول می شد،تا به نحو احسن آن را انجام نمی داد، از پای نمینشست. پس از عملیاتهای موفقتآمیز خیبر و بدر، گستره عملیاتی قرارگاه نصرت افزایش یافت و ماموریتهای دیگری در سایر جبهه ها به آن قرارگاه محول شد. این امر تلاش بیشتر وکارو همت مضاعف میطلبید که مهدی آن را در خود سراغ داشت. پوشش مخابراتی منطقهای به وسعت طلائیه تا بستان در آن شرایط جوی و اقلیمی، دشواریهای کار در هور و لزوم مراقبت مستمر از خطوط مخابراتی برای حفظ ارتباط مطلوب نیروهای خودی در خطوط و سنگرهای خط مقدم با عقبه، به راستی از مردان پاک و خودساخته و بی ادعایی چون شهید نریمی و یاران صدیقش برمیآمد.دربهار سال 1365 شهید در راستای عمل به سنت حسنه رسول الله با دختری عفیف ومومنه از خانواده ای متدین ومحترم،پیمان عقد وازدواج بست.حاصل این پیوند مبارک وکوتاه مدت،2فرزند بود.دختری به نام مریم وپسری به نام محمد صادق که هردو از دانشجویان زبده رشته های گرافیک ومهندسی دانشگاه های دولتی هستند.اما شهیدهرگزمحمد صادق راندید وپیش از تولد اوبه درجه رفیع شهادت نایل آمد. در سال 1366 افتخار تشرف به حج بیت الله الحرام و حضور در حریم یار را یافت. در همان سال اجتماع عظیم حجاج در مراسم برائت از مشرکین در مکه مکرمه توسط عمال آل سعود به خاک و خون کشیده شد. شهید حاج مهدی چون شیر غران در سنگر دفاع از حجاج زن و مرد مسلمان به درگیری با نیروهای پلیس سعودی پرداخت و در این مقابله، شهید از ناحیه پا مورد اصابت گلوله پلیس سعودی قرار گرفت و زخمی گردید. بدین ترتیب برگ زرین دیگری در افتخارات آن شهید بزرگوار در دفاع از حریم دین و ولایتپذیری آن شهید ورق خورد. در انتهای جنگ، هجوم همهجانبه استکبار جهانی و اجماع قدرتهای زورگو در پشتیبانی از رژیم بعث عراق، منجر به تجهیز و تسلیح ماشین جنگی منهدم شده عراق به انواع تجهیزات پیشرفته جنگی گردید. مضاف برآن آمریکا و اذنابش با حضور عملی در صحنه جنگ، خصوصاً هدف قراردادن هواپیمای مسافربری ایران و حمله به سکوهای نفتی شرایط دشواری را برای ادامه جنگ رقم زدند. از سوی دیگر کمبودها و تحریمها و عدم وجود منابع لازم برای تامین نیازهای حیاتی ادامه جنگ را با مشکل مواجه ساخت. رژیم عراق در شرایطی جدید با حملات وسیع زمینی، هوایی و شیمیائی، مناطق مرزی را یکی پس از دیگری تسخیر کرد. در آن ایام شهید علی هاشمی با تغییر ساختار سپاه، به فرماندهی سپاه ششم امام جعفر صادق (ع) منصوب شده بود،او شهید نریمی را نیز به فرماندهی مخابرات سپاه ششم منصوب نمود. اینک منطقه ای به وسعت جفیر، طلائیه، جزایر مجنون، هورالهویزه، بستان تا فکه تحت فرماندهی آنها قرار داشت. وظیفه سنگینی که بردوش آن مردان مرد نهاده شد و برای حفظ امانت و انجام صحیح وظیایف محوله، شبانه روز فعالیت مینمودند. شهید علی هاشمی و فرماندهان سپاه ششم در ماههای آخرین جنگ (1367) با علم به اینکه دشمن در تدارک حملهای وسیع برای بازپسگیری جزایر مجنون میباشد، تمام تلاش و مساعی خود را با بسیج امکانات موجود برای حفظ جزایر انجام دادند. در این رهگذر شهید نریمی نیز همچون فرمانده شجاع خود بی وقفه و شبانه روز در پی تلاش برای جلوگیری از تک دشمن و حفظ جزایر بود. سرانجام در تاریخ 4/4/1367 حمله سنگین دشمن به جزایر آغاز شد. علیرغم دفاع جانانه رزمندگان اسلام، دشمن تا بندندان مسلح به دلیل برتری تجهیزات و یورش توپخانهای سنگین موفق به شکست خطوط خودی و پیشروی در جزایر شد. شهید علی هاشمی و فرماندهان سپاه ششم که در قرارگاه عملیاتی خاتمالانبیاء(ص) 4 حضور داشتند علیرغم خروج نیروهای تحت فرمانش از جزایر و دستور فرماندهان عالیرتبه جنگ مبنی بر بازگشت به عقب، از ترک قرارگاه خودداری نمود و سعی داشت با نیروهای تحت فرمان خود محلی را برای صفآرایی و مقاومت در برابر هجوم وپیشروی دشمن در خاک خودی آماده نماید. در همین زمان دشمن اقدام به هلی برد و پیاده نمودن نیرو در محوطه قرارگاه خاتمانبیاء 4 نمود. شهید علی هاشمی به اندک یاران خود که سلاحی برای دفاع نداشتند، دستور داد تا محل قرارگاه را ترک نموده و از طریق آبهای هور خود را از چنگ دشمن و تسلیم شدن برهانند. شهید علی هاشمی و شهید مهدی نریمی بهمراه شخصی بنام -هوشنگ جووند- از طریق پشت قرارگاه،مسافتی را از محل دور شدند. سپس آن سه از هم جدا شدند و هوشنگ جووند پس از اندکی اسیر شد.وپس از آن دیگر هیچکس از سرنوشت آن عزیزان اطلاعی نداشت وجستجوی آثاری از آنهادرمحل مفقودیت وحتی پس از سقوط صدام در عراق به نتیجه نرسید. سرانجام پس ازسالها گرد غربت و تنهایی، بقایای اجساد مطهر آن شهیدان عزیز در تفحص محل شهادتشان یافت شد وبه میهن اسلامی بازگشتند. اکنون پرستوهای خونین بال عاشق یکی پس از دیگری پس از22 سال که از مهاجرتشان می گذرد، به لانه بازمیگردند. نکته جالب اینکه شهید مهدی نریمی در نیمه شعبان متولد گردید و در آستانه نیمه شعبان سالروز تولد مولا و مقتدا و امام زمانش مهدی صاحبالزمان (عج)خبر بازگشت او به خانه را اعلام نمودند.
اکنون ما ماندهایم و یاد و خاطره رشادتها، ایثار،ایمان و اخلاص و جوانمردیهای آن شهیدان عزیز که ما را به ادامه راه آنها فرا میخواند. امید آنکه ما نیز رهروان صدیق آن شهیدان عزیز و خیل شهدای انقلاب خونبار اسلامی و امام عزیز راحل باشم وشفاعت آنها به روز واپسین شامل حال ما شود. (انشاءالله)