شهدای آغاجاری و امیدیه

وبلاگی از مردان بزرگ شهر آغاجاری و امیدیه که از همه چیز گذشتند و جاودانه شدند

شهدای آغاجاری و امیدیه

وبلاگی از مردان بزرگ شهر آغاجاری و امیدیه که از همه چیز گذشتند و جاودانه شدند

شعری در مورد شهیدان

 

 

                          

شعری در مورد شهیدان


به سوی جبهه می رفت ونگاهش سوی مادربود/وداعی کرد طولانی که گویی بار آخر بود
و او می رفت آهسته به سوی خاکریز عشق/وجبهه از حضور او پر از احساس باور بود

دو چشمش خیس از اشک و دلش لبریز از احساس/میان جمع بود اما دل او جای دیگر بود

عجب حال عجیبی داشت آن شب در دل سنگر
و او آماده پرواز مثل یک کبوتر بود

زمان حمله نزدیک و همه آماده رفتن/نوای کاروان آن شب پر از الله اکبر بود
چپیه روی دوش او به سر سربند یا حیدر/و او در کارزار جنگ چو سربازی دلاور بود

زمین دریایی از خون شد،زمرگ لاله های سرخ/و او مانند یک ماهی به شط خون شناور بود

که ناگه ترکشی خورد و تبسم کرد و پرپر شد/از او در ذهن من باقی، همان لبخند آخر بود

شعر از حسین وکیلی

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد