شهید ایرج دستیاری 2
خاطرات :
شبی چند نفر حرف دلشان را زدند. ایرج یک فوتبالیست هم بود. کارگر شرکت گاز بود. به بسیج و سپاه مأمور شد. مهمترین ویژگیاش تعامل زیبا و ارتباط قلبیاش بود. هرکس او را میدید، دوستش میشد. چون او واقعاً دوستداشتنی بود. رفیق میشد و هرچه در توان داشت در رفاقت به کار میگرفت.
دروازهبان اول امیدیه بود. در سلامت جسمیاش همین بس که ورزشکار بود. در سلامت روحی و قلبیاش چه بهتر از اینکه درک شگرفی داشت. از آینده خبر میداد. میگفت حتماً به زودی جنگ خواهد شد. وقتی از او سؤال میشد چطور؟! میگفت شک نکنید که به زودی خودش را نشان خواهد داد.
++++++++++++
حاج احمدسلحشور لحظۀ شهادت ایرج همراهش بوده. میگوید:
وقتی تله منفجر شد ، همه جا را گرد و غبار و دود انفجار فرا گرفت. بیژن، برادر ایرج، به شدت مجروح شد (اولین جانباز دفاع مقدس). از ایرج خبری نبود. اینجاها که حالا خشک و بیسایه است آن روزها پر از نخل و بوتههای سبز بود.
نفهمیدیم چی شد وقتی دود و گرد و غبار فروکش کرد. خیلی تلاش شد ولی هیچ خبری از ایرج نبود. درگیریها هم شدت گرفت. عراقیها تیراندازی غیر معمولیای آغاز کردند که دیگر قطع نشد.
وقتی درگیریها و تبادل آتش شدت گرفت و نوع اسلحههای دو طرف تغییر کرد و پای توپ 106 و آرپیجی وسط آمد یادم افتاد که ایرج بهم میگفت احمد، قطعاً جنگ میشود و من دیگر نیستم. از رفتن خودش میگفت! برایم عجیب بود. حتی وقتی که با واقعیت جنگ هم روبهرو شده بودم حیرت داشتیم که چطور ایرج خبر داشت. حتی از رفتن خودش در آغاز درگیریها و شکلگیری جنگ؟!
بعد از یک هفته جسد ایرج را در گمرک خرمشهر از آب میگیرند و برای تشییع به امیدیه میبرند. تشییع جنازه با تحولی در شهر همراه میشود و جمع کثیری از جوانان و نوجوانان برای عضویت در بسیج و سپاه داوطلب میشوند که به میدان جنگ بروند. سپس بدن شهید ایرج دستیار (که با سرودهای و نوحهای مشهور به دستیاری میشود) به اهواز منتقل میشود و به عنوان اولین شهید دفاع مقدس در بخش جدید قبرستان، که آن روز بیابان بوده دفن میشود.