شهدای آغاجاری و امیدیه

وبلاگی از مردان بزرگ شهر آغاجاری و امیدیه که از همه چیز گذشتند و جاودانه شدند

شهدای آغاجاری و امیدیه

وبلاگی از مردان بزرگ شهر آغاجاری و امیدیه که از همه چیز گذشتند و جاودانه شدند

به یاد آنان که تحمل ماندن را نداشتند

 

 

 

به یاد آنان که تحمل ماندن را نداشتند ... 

نوشته های دوستان :  

کبوتری دیدم به خون آغشته  

گفتمش به کجا ها پر میکشی  

گفت : به آنجا که باد گلبرگهای لاله ها را می برد 

 راستی، به کبوتری که پلاک ندارد ، چه می گویند؟  

در گلزارها، روی بعضی از سنگها نوشته اند ، شهید گمنام مگر میشود شقایق ، بی نام باشد؟  

مگر میشود که نام شهید ، گم باشد؟  

هر نام، به اعتبار (( شهبد )) نامی میشود 

 

. ----------------------------------------------------------- چی میشه اگه یکبار دیگه بیایی  

.... با همون لبخند های مهربان و آسمانی 

.... چی میشه اگه یکبار دیگه ، 

 فقط یکبار دیگه بیایی و بگی بچه ها چتونه ؟! 

 دمتون گرم، بابا دنیا ارزش این حرفا رو نداره 

.... و دوباره ماها رو با هم آشتی میدادی 

..... چی میشه اگه دوباره زمان به عقب بر میگشت 

..... و من چقدر بی امان بغضم می ترکید وقتی که پرچم ایران را بر تابوتت کشیده بودند و فریاد هایی رو میشنیدم که می گفتند: این گل پرپر از کجا آمده.....  

(حرف های تنهایی.... سایه روشن) 

 بر اساس خاطره ایی از شهید حمید ململی.... 

 (حرف های تنهایی.... سایه روشن)   

 

------------------------------------------------

 آمدی پروانه‌ای تر با تو بود یادِ زنبق‌های پرپر با تو بود گریه بر آغوشمان پیشی گرفت  

یک بغل بوی کبوتر با تو بود (استاد علی بداغی ) شاعر بلند آوازه ایل غیور بختیاری ********************************************* انگار که از پنجره این جا خبری نیست 

 از پچ‌پچِ پاییز و پرستو خبری نیست  

جز باد که تابوتِ مرا می‌برد از یاد 

 در کوچه‌ی بی‌حادثه‌ها رهگذری نیست 

 ( استاد علی بداغی ) ******************************************* بی روی تو با این همه روشن چه کنم؟  

با پنجره و نسیم و سوسن چه کنم؟  

در خلوتِ خاکستریِ خاطره‌ها  

جز تکیه به شانه‌های شیون چه کنم؟  

(استاد علی بداغی ) ****************************************** ز پشتِ ناگهان طوفان به‌درشد  

وساطت‌های دریا بی‌اثر شد  

میانِ بارشِ آهسته‌ی برف شقایق در پرِ قو غوطه‌ور شد  

علی بداغی ******************************************* 

 در این تنهانشینِ بی‌قراری 

 که غیر از بی‌کسی سهمی نداری  

مگر خوابی گشاید پَر قناری!  

که سر بر دامنِ زنبق گذاری  

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد