وصیت نامه سر باز شهید محمدرکنی
بسم رب الشهداء
درود به رهبرکبیر انقلاب انقلاب ودرود به تمام رزمندگان اسلام وسلام به تمام شهدای انقلاب
وشهدای جنگ تحمیلیآنچه که مرا واداشت که این وصیت نامه را بنویسم ، چونکه بر هر فرد مسلمان واجب است .اگر کشته شدم از خدا
می خواهم مرا جزء مردگان بحساب نیاورد ومرا جزءکوچکترین شهدای خود بپذیرد ، بخاطر این می گویم اگر
کشته شدم، چونکه خود را لایق شهادت نمی دانم من که این وصیت نامه را می نویسم به تاریخ 1/10/61 می باشد
واز خدای بزرگ می خواهم که قدری مرا طول عمر بدهد که بتوانم رضایت او و خلق اورا به جا بیاورم وخود
بدانم او از من راضی است آنوقت مرا از این دنیا که هر طور که خود می دانید ببر
ومی دانم خدایا تو هیچوقت دست رد به سینه بنده گناه کار خود نمی زنید واگر مرا ازاین دنیا بزودی بردید ،
یقین می دانم که گناهان مرا بخشیده ای وخیلی دوست دارم به رهبری امام این بت شکن زمان در جهاد فدس
شرکت داشته باشم زیرا به خیلی از فنون نظامی آشنایی کامل دارم ومی دانم که کاری از من برمی آید که انجام
دهم وآرزو دارم که بعد از خدمت مقدس سربازی اگر برادران سپاه مرا بپذیرند به جمع آنها بپیوندم ودرس اخلاق
وایمان را از آنها بیاموزم فقط سواد درست وحسابی ندارم وبا همه ی این آرزوها که دارم وبه امید خدا حمله ای
در آینده در پیش داریم اگر مسئلت خدا این بود که کشته شوم آنهایی که در بالای جسد این حقیر حاضر هستند
واین وصیت نامه خوانده می شود از خدا بخواهید مرا ببخشد وآنهایی که از دست من ناراحتی دیده اند مرا ببخشند
وخود فکر نمی کنم دراین 21 سال یا 22 سال کسی را ناراحت کرده باشم واز دوستان وقوم وخویشان می خواهم
که مرا بدون پدر ومادرم دفن نکنندحتی موقع دفن کردنم آنها آنجا باشند وگرچه همیشه تنها بودم وجزء خدا
کسی رانداشته ام وبعد از من هم زن وسه فرزندم بی پناه خواهند بود وجز، خدا کسی را که به آنها برسد نیست
زیرا که هر کس که می بینی در تلاش نانی برای زن وبچه خود است وتنها از دوستان انتظار دارم که دستی بر سر آ
نها بکشند که آنها احساس بی پدری نکنند . زیرا هنوز به این تاریخ حتی آنها یک آشیانه ای هم ندارند که در زیر
سقف آن پناه ببرند واز خود هم چیزی ندارم که به برادرانی که عازم جبهه هستند هدیه کنم فقط یک جفت پوتین
ارتشی پیش پسر خاله ام عبدالحسین نوروزی می باشد که به یکی از برادران بسیجی بدهید که عازم جبهه است ویک
سفته 3000 هزار ریال ، یعنی سیصدتومان به حاجی عبدالله کاظمی بدهکارم ویک سفته 5000 ریالی یعنی پانصد
تومانی هم بابت فرش بدهکارم که مشهدی احمد جام گوهری اورا می شناسد واز پولی که بعد ازمن ارتش به
خانواده ام خواهند داد این بدهکاری را بپردازید واین فرش را که اسم بردم حدود دوسال پیش یا کمتر خریدم
ومشهدی احمد می داند که محتاج بودم وآن را فروختم وخرج زن و بچه هایم کردم و
پیامی که برای دوستان وبرادران دارم نگذارند که حرف پدر ومادرانتان مانع رفتن شما به جبهه شوند وبرادران را
کمک کنید نگذارید که آنها خسته شوند خدایا به حق آبروی محمد رسول خدا (ص) قسمت می دهم که این امام
را برای تمام مسلمانان جهان نگه دارد تا این کشتی پرطلاتم را را به ساحل نجات برساند واز برادرانی که این وصیت
نامه را می خوانند اگر شکسته نوشتم وخط خوردگی دارد مرا ببخشند زیرا سواد درستی ندارم چون 8 ماه بیشتر
درس نخوانده ام فکر می کنم همین را هم باید شکر خدا را بجای آورد واز پدر ومادرم می خواهم مرا ببخشند که
فرزند خوبی برای آنها نبودم خدایا مرا ببخش والسلام
محمد رکنی مورخ 1/10/61
یادش گرامی و جاوید باد.
برای شادی روحش صلوات
التماس دعا