داغ لاله ها ( به یاد شهدای آغاجاری)
امروز برای شهدا وقت نداریم
ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم
با حضرت شیطان سرمان گرم گناه است
ما بهر ملاقات خدا وقت نداریم
چون فرد مهمی شده نفس دغل ما
اندازه ی یک قبله دعا وقت نداریم
در کوفه تن غیرت ما خانه نشین است
بهر سفر کرببلا وقت نداریم
تقویم گرفتاری ما پر شده از زر
ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم
هر چند که خوب است شهیدانه بمیریم
خوب است ولی حیف که ما وقت نداریم
زادگاه من رخ اش پر اشک و اندوه است و بس
سینه اش لبریز غصه ، جسم بی روح است و بس
او ،مظلوم است خدایا، با که گویم او پریشان خاطر است
خاطرات تلخ بر دل دارد اما او وفا دار است و بس
ناله او کی خواهدش کرد از جفای روزگار
گرچه بغض شیر مردانش پر از حزن است و بس
گرچه شیرانش بغریدند در وقت نیاز
لیک در وقت فراغ، دست جفا دیده است و بس
در شگفتم من ز صبرش، صبر ایوب از رخ اش
شرمسار است و رخ اش با سیلی گلگون است و بس
زادگاه من تن اش رنجور و بیمار گشته است
گرچه رگهایش پر از نفت و پر از گاز است و بس
زادگاه من تن اش بر روی بحر اَسود است
در میان بحر اَسود شمع سوزان است و بس
شمع افروخته را ترس از زوال و مرگ نیست
ترسش از مرگِ گل و سوز دل باغ است و بس
ای دریغا هر کسی آمد به تیماری او
همچو پروانه نبود ، مور و ملخ بوده است و بس
.... از بهر کدامین شمع میگویی سخن
شعشعه دیگر ندارد، شمع خاموش است و بس
با سلام از شعر زیبایی که ارسال کرده ای. باز هم از این کارها بکن و ما را از این مطالب زیبا محروم نکن.
ار۱۲/۸۹