مثنوی هجرت
به یاد شهدای آغاجاری
زهرا قائمی مدیر مدارس آغاجاری
شب هجران و عشق روی دلدار تن تبدار درد فرقت یار
غروب ناله های سربه داران من و سوز دعای بی قراران
درون باغ پر اندوه پاییز دلم از هجر گل گردیده لبریز
کجائی باغبان لاله هایم بزن چنگی تو بر این ناله هایم
در این صحرای خاموش غم افزا صدایم کن ، صدایم کن ، مسیحا
تماشا کن،تماشا کن که طوفانیست روحم در این دریا فقط محتاج نوحم
مرا تا کهکشانها آشیان کن نیستان ناله هایم را فغان کن
که من نوروز موعود بهارم سرود سرخ می خواند هَزارم
خوش آن روزی که من از بندرستم حجاب چهره ی جان را شکستم
افق در موج اشکم غوطه ور بود ملائک پیش بازم زین سفر بود
سحر گویا ترین افسانه ام بود به نزد ماه هرشب خانه ام بود
نسیم صبح زلفم شانه می کرد شقایق در درونم خانه می کرد
گلوی عشق با داغ آشنا بود نی من را نوائی دلربا بود
بسان چشمه جاری شد سجودم به گلزار جنان پر می گشودم
عروس بخت دستش در حنا بود به کوی عشق هردم این نوا بود
بیایید عاشقان لیلا همین جاست اگر وامق شوید عذرا همین جاست